پارت

پارت10
نیکا :بیا اینو بپوش
من: اینن
امی:اره باحاله
من:کنارش پاره
دنیکا:مدلشههه
من: اوکی بده
از سینه شروع می کشد مشکی بودکنارش تا ران پا برش داده بودن دستکش داشت
امی:پشمام ریخت چی شدی
دنیکا:امی تو موهاش من صورتش
من: نههههه
یک ساعت زیر دستای اینام دارم خفه می شم
دنیکا:تمام
من: این منم
امی:وای بچه ها خاله ده بار زنگ زده بودوین
پالتو پوشیدمش سوار تاکسی شدیم رفتیمم
خونه امیکا نامزد انی بودش خیلی دوستش داره اما حیف امیکا نمی دونه که انی تو گروه داره توش به کمک می کنه کار نامردانه نمی کنه کسای که می دزدن ببرن اون ور میره نجاتشون میده بیشتر کارای خوب می کنه اما امیکا خلافکار بزرگیه اوفف وی بشه
من: هلوووو
با همه اشنابودیم جز چند تا گروه بزرگ خلافکارای ترکیع اما یه نفرشون برام اشنا بود خیلی ولش
من: سلام چه خبره اینجا امیکا
انی:قراره نامزدیمونو اعلام کنیم
امی:واقعا چه خوبب
دنیکا :جون عروسییییی
من: اخه مادر من الان تو باید دخترتو شوهر بدی نه خودتو ببین چه زمونی شده
همه خندیدن
من: امیکا اشک مادرمو در بیاری پدرتو در میارمااا
امیکا :چشممم
امیکا و انی رفتن با ادما اشنا بشن
ما سه تا هم کنار یه میز بودیم داشتیم شربت می خوردیم بدون الکل حال مستی ندارم
امی :جای فیا خالی
من: اره پر پسر اینجا
دنیکا:بچه ها اینجا انگار سنگینهه
من: برای منم
گوشی امی زنگ خود رفت بیرون
داشتیم رقصاص ها نگاه می کردیم
امی :کلوپ بود
من: چی شده
امی: باید با انی فرار کنیم
دنیکا:چی میگی
امی:امیکا می دونه انی کیه نمی خواهد به عنوان نامزد معرفیش کته می خواهد همه مونو بکشه
هرچی شربت خوردم ریخت بیرون
بعضیا برگشتن نگام کردن
دنیکا:راست میگه بادیگاردا اسلحه دارن
سریع رفتم پیش انی هر جا گشتیم پیداش نکردم
به ایرانی بلند داد زدم
من: امی انی نیست بدوین
کم پیش میاد کسی ایرانی بلد باشه
دنیکا: بالا نبودش
فقدر جونا اینجا بودن ادمای بزرگ و خلافکارا تو حیاط بودن
من: نکنه
امی:اره
دویدم بیرون اینم بگم پاشینه هامو شکوندم
من: انی
انی:جانم
من: باید بریم
انی:کجا
امی:فیا تصادف کده داره می میره
انی:بدوید دیگع
امیکا :کجا بودین
انی :عشقم باید برم یه اتفاقی افتاده
انی بقلش کرد رفتیم
با تمام سرعت باماشین انی دور شدیم
انی:چه خبره
دنیکا:ماشین پارک کنید پیداه شین سریع
سریع اومدیم بیرون ماشین ترکید
انی:چه خبره کی می خواهد ما بکشه
من:امیکا
انی:شوخی
امی:راسته
دنیکا:کلوپ گفته
انی:چرا ها چرا
من: فهمیده کیم
انی:اون عاشقم بود
من: بابت اون جواهره بهت نزدیک شده
انی:چی
من:. همون دختره که یه سال پیش نجاتش دادی اون دختره دشمن بزرگ امیکاست اون بمب امیکا گذاشته بودش اما ما خنساش کردیم اونم برای انتقام اومده تازه دختر مگه حلقشو به عنوان هدیه
دیدگاه ها (۰)

پارت 11انی :چه ربطی دارهمن: تو اون حلقه یه رم کوچیکه توش تما...

پارت12انی:پنج سال پیش خدا بهم یه لطف کرد بهم انا داد باهاش ا...

پارت 9من الان سه تا رفیق دارم سه سال پیش تو یکی از مهمونی ه...

پارت 8با پولای که در اوردم یکم پس انداز کردم یکم خرید کردم ل...

p²+ بیا اینجا که کلی کار داریم.. اولین مشتری اومد.. دومین.. ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط