عشق پنهان
#عشق_پنهان
𝒑𝒂𝒓𝒕:𝟏𝟒
•───────────•
با حرص نگاش کردم نکه من دلم میخاد مهموناتو ببینم
با حرص قدم برداشتم و به سمت اتاقم راه افتادم.
درو محکم بستم نشستم یه گوشه..بعد چندمین صداهاشون بلند شد
دستمو گذاشتم رو گوشم
پیفی کشیدم که شکمم شروع کرد به تیر کشدین
دستمو گذاشتم رو شکممم اخی از زیر لبم اومد بیرون...چشامو محکم بستم
نمیتونستم از اتاقم برم بیرون..جلو خودمو گرفتم
از درد داشت گریم میگرف..از صبح هیچی نخوردع بودم
شاید بخاطر همین بود...بالشتمو برداشتم گذاشتم جلو دهنم جیغی کشیدم..
بعد چندمین که دردش کمتر شد چشامو بستم خودمو مجبور کردم که خابم ببره
بعد چند مین**
با درد از خاب پریدم
دیگه نمیتونستم تحمل کنم..از اتاق رفتم بیرون
نگاهی به پایین انداختم هیچکس نبود
ینی من خیلی وقته خابیدم
اروم رفتم سمت اشپزخونع...در یخچال رو باز کردم دستمو دراز کردم و ظرف رو برداشتم
در یخچال رو دوبارع بستم.
نگاهی به اشپزخونه انداختم.یه عالمه ظرفای نشسته روی هم انباشته شدع بودن
چه�خبرتونه..
تا اومدم از اشپزخونه برم بیرون پام خورد به ظرفا و همشون ریختن صداش کل خونه رو گرف
وای دست گل به اب دادم
صدای مامان کوک دوبارع بلند شد
مامان کوک:چه خبرتون....
تو اینجا چیکار میکنی
اون چیه تو دستت..چیکار داری میکنی تو
دزدی میکنی
ا.ت:چی دزدی چیه
من فقط گرسنم بود
مامان کوک: ببند دهنتونو...که گرسنت بود اره
شزط پارت بعد ۱۰ لایک
پارت بعد خیلی هیجانیه و ...
𝒑𝒂𝒓𝒕:𝟏𝟒
•───────────•
با حرص نگاش کردم نکه من دلم میخاد مهموناتو ببینم
با حرص قدم برداشتم و به سمت اتاقم راه افتادم.
درو محکم بستم نشستم یه گوشه..بعد چندمین صداهاشون بلند شد
دستمو گذاشتم رو گوشم
پیفی کشیدم که شکمم شروع کرد به تیر کشدین
دستمو گذاشتم رو شکممم اخی از زیر لبم اومد بیرون...چشامو محکم بستم
نمیتونستم از اتاقم برم بیرون..جلو خودمو گرفتم
از درد داشت گریم میگرف..از صبح هیچی نخوردع بودم
شاید بخاطر همین بود...بالشتمو برداشتم گذاشتم جلو دهنم جیغی کشیدم..
بعد چندمین که دردش کمتر شد چشامو بستم خودمو مجبور کردم که خابم ببره
بعد چند مین**
با درد از خاب پریدم
دیگه نمیتونستم تحمل کنم..از اتاق رفتم بیرون
نگاهی به پایین انداختم هیچکس نبود
ینی من خیلی وقته خابیدم
اروم رفتم سمت اشپزخونع...در یخچال رو باز کردم دستمو دراز کردم و ظرف رو برداشتم
در یخچال رو دوبارع بستم.
نگاهی به اشپزخونه انداختم.یه عالمه ظرفای نشسته روی هم انباشته شدع بودن
چه�خبرتونه..
تا اومدم از اشپزخونه برم بیرون پام خورد به ظرفا و همشون ریختن صداش کل خونه رو گرف
وای دست گل به اب دادم
صدای مامان کوک دوبارع بلند شد
مامان کوک:چه خبرتون....
تو اینجا چیکار میکنی
اون چیه تو دستت..چیکار داری میکنی تو
دزدی میکنی
ا.ت:چی دزدی چیه
من فقط گرسنم بود
مامان کوک: ببند دهنتونو...که گرسنت بود اره
شزط پارت بعد ۱۰ لایک
پارت بعد خیلی هیجانیه و ...
۱۰.۱k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.