FoRGoTTEN 🍷⛓️
FoRGoTTEN 🍷⛓️
PT 5
همیشه همینطور بودن هر ۷ تاشون
پرش زمانی*
شب شده بود تصمیم گرفتم حموم برم
بعد از تموم شدن حمومم حوله ای رو دور خودم پیچیدم و اومدم بیرون می خواستم لباسام رو بردارم که یه موجود کوچولو دیدم که داره تکون می خوره
اون دیگه چیه
نزدیک شدم که یه موش و دیدم
آت: م...مو.....موشششششششش( جیغ)
زود از اتاق بیرون اومدم
اومدم پیش پسرا
همشون با تعجب نگاهم میکردن
ات: تو اتاقم موش بود
نامجون: ات حالت خوبه
ات: اره چطور مگه
جین: چون داری ما رو به هوس میندازی
به خودم نگاه کردم خاک تو سرم با حوله اومدم بیرون
زود خودمو گرفتم
آت: نگاه نکنیدددددد
جونگ کوک بلند شد و کتشو روم انداخت
جونگ کوک: بلند شو برو اتاقت الان میام موشو میگیرم.
آت: باشه
با جونگ کوک رفتیم اتاقم
توی دستش موشو گرفت و از پنجره انداخت بیرون
ات: ممنون
بهم نزدیک شد و چسبوند منو دیوار
جونگ کوک: نباید پیش اونا اینجور بیرون بیای فهمیدی
ات: دست خودم نبود یادم رفته بود
جونگ کوک: پس دیگه یادت نره چون خیلی دوست دارم
ات: من با شما بزرگ شدم نمی خوام هیچ کدومتون رو دوست داشته باشم
جونگ کوک: تو مجبوری که منو دوست داشته باشی چون من می خوام با تو ازدواج کنم
همه جامو ترس گرفته بود
جیهوپ در و باز کرد
جیهوپ: کوک اذیتش نکن تو نمی تونی با اون ازدواج کنی
گایز به نظرتون اخرشو غمگین کنم؟!
PT 5
همیشه همینطور بودن هر ۷ تاشون
پرش زمانی*
شب شده بود تصمیم گرفتم حموم برم
بعد از تموم شدن حمومم حوله ای رو دور خودم پیچیدم و اومدم بیرون می خواستم لباسام رو بردارم که یه موجود کوچولو دیدم که داره تکون می خوره
اون دیگه چیه
نزدیک شدم که یه موش و دیدم
آت: م...مو.....موشششششششش( جیغ)
زود از اتاق بیرون اومدم
اومدم پیش پسرا
همشون با تعجب نگاهم میکردن
ات: تو اتاقم موش بود
نامجون: ات حالت خوبه
ات: اره چطور مگه
جین: چون داری ما رو به هوس میندازی
به خودم نگاه کردم خاک تو سرم با حوله اومدم بیرون
زود خودمو گرفتم
آت: نگاه نکنیدددددد
جونگ کوک بلند شد و کتشو روم انداخت
جونگ کوک: بلند شو برو اتاقت الان میام موشو میگیرم.
آت: باشه
با جونگ کوک رفتیم اتاقم
توی دستش موشو گرفت و از پنجره انداخت بیرون
ات: ممنون
بهم نزدیک شد و چسبوند منو دیوار
جونگ کوک: نباید پیش اونا اینجور بیرون بیای فهمیدی
ات: دست خودم نبود یادم رفته بود
جونگ کوک: پس دیگه یادت نره چون خیلی دوست دارم
ات: من با شما بزرگ شدم نمی خوام هیچ کدومتون رو دوست داشته باشم
جونگ کوک: تو مجبوری که منو دوست داشته باشی چون من می خوام با تو ازدواج کنم
همه جامو ترس گرفته بود
جیهوپ در و باز کرد
جیهوپ: کوک اذیتش نکن تو نمی تونی با اون ازدواج کنی
گایز به نظرتون اخرشو غمگین کنم؟!
۱۶.۶k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.