شب دردناک
شب دردناک 🥀
🥀 فصل ۴ 🥀
🥀 پارت ۱۱ 🥀
ته کوچولو خبیثانه خندید و چشم هایش را ریز کرد و تند گفت. : منتظلم
جونگکوک همراه مادرش خندید .. جینجو آروم دستش به موهای ته کشید : زشته باید از داداشت تشکر کنی برات شکلات آورده
تهیونگ تند به داداش اش نگاه کرد : بگو دیگه ممنون بگو ..
جونگکوک خندید و موهای تهیونگ را بهم ریخت .. ته کوچولو تند مشغول باز کردن کاکائو شد ولی نمیتونست مادرش همچنین گفت : بقیه کارت چطور پیش میره
جونگکوک: خوب .. و آروم.. راستی مادر پدر کجاست ؟
مینجو: راستش تو اتاق کارش میدونی که هر دو پسرش تو شرکت ولش کردن
جیهوپ : وای مادر خانم .. جون
صدا آروم جیهوپ به گوش خورد .. کنار جونگکوک نشست بلافاصله تهیونگ مشغول باز کردن کاکائو تند و تیز گفت : من .. من شلکت بابایی رو میبرم بالا بالا هاااا
جیهوپ خندید : وای ته چه پسری بشه
کاکائو کاراملی را همراه با کاغذ در دهانش گذاشت و باعث ریختن آب دهنش شد
مادرش تند از دستش بیرون کشید و با لحن خنده ای گفت : ای چیکار کردی .. تو .. تهیونگ تند خندید آن هم خنده مربع ای خودش و دندون های ریزش .. جونگکوک آروم به صندلی تکیه داد و عمیق فرق افکارش شد .. چند دقیقه بعد جیمین هم به صرف شام آمد و همه دور میز خوشبختی جمع شدن .. ته کوچولو مثل همیشه با صورت غذایی خودش که حالا چندیدن تکه از نودل به گونه چاغش چسپیده بود حرف میزد .. پدر و مادرش قربون صدقه اش میرفتند ...
صدا گوشی جیهوپ نگاه همه را سمت خودش جلو کرد جیهوپ زیر لبی معذرت خواهی کرد و جواب داد : آلو .. بله خودمم باشه .. الان میام
نگاهش جدی و گوشی را تند قطع کرد جونگکوک اولین نفر بود که پرسید : چی شده هیونگ ؟
جیهوپ: یه موردی پیش اومده .. یکی بجور زخمی شده و به دکتری نیاز دارن .. پدر نگرانش تند پرسید
جیمین ؛ لطفا مراقب باش
جونگکوک: پدر منم برم ؟
جیمین : خوب میشه برادرتو تنها نزار
هر دو تند بلند شدن .. سپس با گام های سریع رفتن ...
🥀 فصل ۴ 🥀
🥀 پارت ۱۱ 🥀
ته کوچولو خبیثانه خندید و چشم هایش را ریز کرد و تند گفت. : منتظلم
جونگکوک همراه مادرش خندید .. جینجو آروم دستش به موهای ته کشید : زشته باید از داداشت تشکر کنی برات شکلات آورده
تهیونگ تند به داداش اش نگاه کرد : بگو دیگه ممنون بگو ..
جونگکوک خندید و موهای تهیونگ را بهم ریخت .. ته کوچولو تند مشغول باز کردن کاکائو شد ولی نمیتونست مادرش همچنین گفت : بقیه کارت چطور پیش میره
جونگکوک: خوب .. و آروم.. راستی مادر پدر کجاست ؟
مینجو: راستش تو اتاق کارش میدونی که هر دو پسرش تو شرکت ولش کردن
جیهوپ : وای مادر خانم .. جون
صدا آروم جیهوپ به گوش خورد .. کنار جونگکوک نشست بلافاصله تهیونگ مشغول باز کردن کاکائو تند و تیز گفت : من .. من شلکت بابایی رو میبرم بالا بالا هاااا
جیهوپ خندید : وای ته چه پسری بشه
کاکائو کاراملی را همراه با کاغذ در دهانش گذاشت و باعث ریختن آب دهنش شد
مادرش تند از دستش بیرون کشید و با لحن خنده ای گفت : ای چیکار کردی .. تو .. تهیونگ تند خندید آن هم خنده مربع ای خودش و دندون های ریزش .. جونگکوک آروم به صندلی تکیه داد و عمیق فرق افکارش شد .. چند دقیقه بعد جیمین هم به صرف شام آمد و همه دور میز خوشبختی جمع شدن .. ته کوچولو مثل همیشه با صورت غذایی خودش که حالا چندیدن تکه از نودل به گونه چاغش چسپیده بود حرف میزد .. پدر و مادرش قربون صدقه اش میرفتند ...
صدا گوشی جیهوپ نگاه همه را سمت خودش جلو کرد جیهوپ زیر لبی معذرت خواهی کرد و جواب داد : آلو .. بله خودمم باشه .. الان میام
نگاهش جدی و گوشی را تند قطع کرد جونگکوک اولین نفر بود که پرسید : چی شده هیونگ ؟
جیهوپ: یه موردی پیش اومده .. یکی بجور زخمی شده و به دکتری نیاز دارن .. پدر نگرانش تند پرسید
جیمین ؛ لطفا مراقب باش
جونگکوک: پدر منم برم ؟
جیمین : خوب میشه برادرتو تنها نزار
هر دو تند بلند شدن .. سپس با گام های سریع رفتن ...
- ۵.۱k
- ۰۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط