پارت بیستم
پارت بیستم
ات ویو
وقتی انداختمش نشستم کنارش و ت گوشش زمزمه کردم
+نبینم ب پر و بالم می پیچی
بلند شدم و.....
واییییی الان وی کار کنم برم بهش بگم دوستش دارم؟؟؟؟؟
ن برم بیرون بهتره یهو مدیر اومد
مدیر:بچه ها امروزم معلم فیزیکتون نمی یاد
اخجووووون امروز روز فیزیک کلاس بود
(روز فیزیک یعنی بیشتر زنگا برای فیزیکه)
مدیر:ات مادر پدرت ت دفتر منتظرتن
+چی کار دارن
مدیر:خ...... خب......
+عالیه قراره بدبخت بشم
مدیر:ن خب اون جوری ک فک می کنی نیس
+پس چرا جوریه
جیمین ویو
جین:پ چرا نیومد پیشت
ته:جیمین نکنه.....
-خب گفت باید بهش فرست بدم تا فک کنه
شوگا:پس قبول نکرد
کوک:چرا نگفتی
-گفتم ولی اینقدر سر و صدا می کردین نشنیدن نمی دونم امروز قرار بود بهم بگه
+اقای چاننننن
مدیر:دخترم......
م. ا:ات مگه مدیر نگفت بیای دفتر
واییییی خدا چی شده نکنه ات از این مدرسه بره نکنه ی چیزی بشه نکنه.........
ات ویو
+مامان چی می خوای
م. ا:ات باید چند دوره ی اموزشی پیش مادر بزرگت بگذرونی تا....
+عمرن دیگه دوره بگذرونم
م. ا:ولی این ب صلاح خودته
اونقدر عصبانی بودم ک احساس کردم چشام می سوزن
م. ا: ا....... ات....... ت....... داری......
واییییی ن همون چیزی ک ازش می ترسیدم داره اتفاق می افته اگه جلوی بچه ها باید بشم چی
م. ا:ات..... عصبانیت داره از چشمات می ریزه حتا منم ازت می ترسم اگه دوره نمی خوام می تونی نری عزیزم
+گمشید بیرون مدیر مامان بابا همتوننننننن
( عربده)
پ. ا:ات خودتو کنترل کن
+گفتم بیرون( داد)
همه رفتن بیرون از بس عصبانی بودم و داد زده بودم بی جون رو زانوهام افتادم
~ات خوبی؟
فقط ب جلو خیره بودم
~ات؟
+ن
و بعد سیاهی هیچی نفهمیدم ولی صدای جیغ سونی رو شنیدم
ات ویو
وقتی انداختمش نشستم کنارش و ت گوشش زمزمه کردم
+نبینم ب پر و بالم می پیچی
بلند شدم و.....
واییییی الان وی کار کنم برم بهش بگم دوستش دارم؟؟؟؟؟
ن برم بیرون بهتره یهو مدیر اومد
مدیر:بچه ها امروزم معلم فیزیکتون نمی یاد
اخجووووون امروز روز فیزیک کلاس بود
(روز فیزیک یعنی بیشتر زنگا برای فیزیکه)
مدیر:ات مادر پدرت ت دفتر منتظرتن
+چی کار دارن
مدیر:خ...... خب......
+عالیه قراره بدبخت بشم
مدیر:ن خب اون جوری ک فک می کنی نیس
+پس چرا جوریه
جیمین ویو
جین:پ چرا نیومد پیشت
ته:جیمین نکنه.....
-خب گفت باید بهش فرست بدم تا فک کنه
شوگا:پس قبول نکرد
کوک:چرا نگفتی
-گفتم ولی اینقدر سر و صدا می کردین نشنیدن نمی دونم امروز قرار بود بهم بگه
+اقای چاننننن
مدیر:دخترم......
م. ا:ات مگه مدیر نگفت بیای دفتر
واییییی خدا چی شده نکنه ات از این مدرسه بره نکنه ی چیزی بشه نکنه.........
ات ویو
+مامان چی می خوای
م. ا:ات باید چند دوره ی اموزشی پیش مادر بزرگت بگذرونی تا....
+عمرن دیگه دوره بگذرونم
م. ا:ولی این ب صلاح خودته
اونقدر عصبانی بودم ک احساس کردم چشام می سوزن
م. ا: ا....... ات....... ت....... داری......
واییییی ن همون چیزی ک ازش می ترسیدم داره اتفاق می افته اگه جلوی بچه ها باید بشم چی
م. ا:ات..... عصبانیت داره از چشمات می ریزه حتا منم ازت می ترسم اگه دوره نمی خوام می تونی نری عزیزم
+گمشید بیرون مدیر مامان بابا همتوننننننن
( عربده)
پ. ا:ات خودتو کنترل کن
+گفتم بیرون( داد)
همه رفتن بیرون از بس عصبانی بودم و داد زده بودم بی جون رو زانوهام افتادم
~ات خوبی؟
فقط ب جلو خیره بودم
~ات؟
+ن
و بعد سیاهی هیچی نفهمیدم ولی صدای جیغ سونی رو شنیدم
- ۶.۹k
- ۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط