مافیای من
#مافیای_من
P:10
(ویو ا.ت)
که یهو چشمم به پلیز برق افتاد
اگه برقو قطع میکردم نمیتونستن منو ببینن
آروم از پشت درختا به سمت پلیز رفتم و برقو قطع کردم
بخاطر برق های تو خیابون کمی دید داشتم
پس به سمت درختا رفتم و یه سنگ رو از رو زمین برداشتم
آروم به سمت یکی از بادیگارد ها که از بقیه دور تر بود رفتم و پشتش قرار گرفتم
تمام شهامتم رو جمع کردم و سنگ رو بالا بردم و توی سرش زدم که آروم پاهاش شل شد و افتاد
آروم خم شدم و دستمو رو نبضش گزاشتم که میزد
خوبه ....فقط بیهوش شده
بادیگارد ها دنبال علت قطع شدن برق بودن و توجه زیادی به دیوار ها نداشتن
پس بدون تلف کردن وقت به سمت دیوار ها رفتم و با هزار زحمت ازش بالا رفتم
تا رفتم بپرم پایین یهو برقا برگشت
از استرس رفته بودم تو شک که یهو یکی از بادیگاردا گفت
بادیگارد: هی اونجارو نگاه کنین
و به من اشاره کرد
زیرلب لعنتی به جدو آبادش فرستادم و پریدم اینور که با زانو فرود اومدم
ا.ت: ای .... لعنتیییییی
با هزار زحمت بلند شدم و شروع به دویدن کردم که صداشونو با فاصله ازم شنیدم
بادیگارد: هی بگیریدش
سرعتمو بیشتر کردم که صدای اسلحه رو از پشتم شنیدم
به من برخورد نکرده بود به آسمون شلیک شده بود
برای لحظه ای تردید کردم و خشک شدم ولی سریع به خودم اومدم و سریعتر دویدم
ولی چیزی که برام سوال شده بود این بود که چرا فقط یه تیر بهم شلیک نمیکردن؟
بیخیال شدم و رو دویدن تمرکز کردم که یهو ماشینی روبروم قرار گرفت
اول فکر کردم که یکی از بادیگارداست ولی وقتی شیشه رو پایین داد با زنی روبرو شدم
خواستم راهمو عوض کنم و در برم که گفت
زن : اگه الان سوار نشی قطعا گیرت میندازنت و بعد هیونجین میکشتت خودتم میدونی این کارو میکنه
عصبی گفتم
ا.ت: پس چیکار کنم؟
با کمال خونسردی گفت
زن : سوار شو
با تعجب پرسیدم
ا.ت: چی؟
زن: میدونم میخای انتقام بگیری پس سوارشو و همراه من ازش انتقام بگیر
اگه تله بود چی؟
اگه سوارم نشم که گیرم میندازن پس بیا بهش اعتماد کنیم
عینکشو بالا دادو گفت
زن: سوار میشی یا نه؟ دارن میرسنا
سری تکون دادم و در عقبو باز کردم و تو ماشین نشستم که یهو ماشین تکاف گوش خراشش کشید و بعد با سرعت زیادی شروع به حرکت کرد
بادیگارد ها با فاصله ی زیادی که باهامون داشتن به ماشین شلیک میکردن ولی همش خطا میرفت
پیان پارت ۱۰😆
P:10
(ویو ا.ت)
که یهو چشمم به پلیز برق افتاد
اگه برقو قطع میکردم نمیتونستن منو ببینن
آروم از پشت درختا به سمت پلیز رفتم و برقو قطع کردم
بخاطر برق های تو خیابون کمی دید داشتم
پس به سمت درختا رفتم و یه سنگ رو از رو زمین برداشتم
آروم به سمت یکی از بادیگارد ها که از بقیه دور تر بود رفتم و پشتش قرار گرفتم
تمام شهامتم رو جمع کردم و سنگ رو بالا بردم و توی سرش زدم که آروم پاهاش شل شد و افتاد
آروم خم شدم و دستمو رو نبضش گزاشتم که میزد
خوبه ....فقط بیهوش شده
بادیگارد ها دنبال علت قطع شدن برق بودن و توجه زیادی به دیوار ها نداشتن
پس بدون تلف کردن وقت به سمت دیوار ها رفتم و با هزار زحمت ازش بالا رفتم
تا رفتم بپرم پایین یهو برقا برگشت
از استرس رفته بودم تو شک که یهو یکی از بادیگاردا گفت
بادیگارد: هی اونجارو نگاه کنین
و به من اشاره کرد
زیرلب لعنتی به جدو آبادش فرستادم و پریدم اینور که با زانو فرود اومدم
ا.ت: ای .... لعنتیییییی
با هزار زحمت بلند شدم و شروع به دویدن کردم که صداشونو با فاصله ازم شنیدم
بادیگارد: هی بگیریدش
سرعتمو بیشتر کردم که صدای اسلحه رو از پشتم شنیدم
به من برخورد نکرده بود به آسمون شلیک شده بود
برای لحظه ای تردید کردم و خشک شدم ولی سریع به خودم اومدم و سریعتر دویدم
ولی چیزی که برام سوال شده بود این بود که چرا فقط یه تیر بهم شلیک نمیکردن؟
بیخیال شدم و رو دویدن تمرکز کردم که یهو ماشینی روبروم قرار گرفت
اول فکر کردم که یکی از بادیگارداست ولی وقتی شیشه رو پایین داد با زنی روبرو شدم
خواستم راهمو عوض کنم و در برم که گفت
زن : اگه الان سوار نشی قطعا گیرت میندازنت و بعد هیونجین میکشتت خودتم میدونی این کارو میکنه
عصبی گفتم
ا.ت: پس چیکار کنم؟
با کمال خونسردی گفت
زن : سوار شو
با تعجب پرسیدم
ا.ت: چی؟
زن: میدونم میخای انتقام بگیری پس سوارشو و همراه من ازش انتقام بگیر
اگه تله بود چی؟
اگه سوارم نشم که گیرم میندازن پس بیا بهش اعتماد کنیم
عینکشو بالا دادو گفت
زن: سوار میشی یا نه؟ دارن میرسنا
سری تکون دادم و در عقبو باز کردم و تو ماشین نشستم که یهو ماشین تکاف گوش خراشش کشید و بعد با سرعت زیادی شروع به حرکت کرد
بادیگارد ها با فاصله ی زیادی که باهامون داشتن به ماشین شلیک میکردن ولی همش خطا میرفت
پیان پارت ۱۰😆
۶.۶k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.