پارت ۵
پارت _ ۵
ویو یوری : چشمامو باز کردم دیدم توی اتاق تاریکم یه نور روشن که باهاش میتونستم اطرافم ببینم ، روی میز وسایل شکنجه بود و اطرافشم پر از خون با خودم گفتم ای احمق اگر کنجکاویت گل نمیکرد الان وضعیتت این نبود 😤
همینجور داشتم خودم رو فحش میدادم که یهو یک پسر جذاب با تیپ دارک اومد طرفم و چند نفر هم باهاش بودن که فکر کنم بادیگاردش بودن
یوری : مبارتکالله خدا چی آفریده 😂
کوک: چی
یوری : هیچی 😁
کوک: * نگاهی بی تفاوت*
ویو یوری : وای یا خدا یادم اومد ، دون منو دزدیده و معلوم نیست چی قراره سرم بیاد ، خدا میدونه 😖
با استرس ازش پرسیدم
یوری : تو کی هستی من کجام اینجا کجاست چرا منو دزدیدی بخدا کاری نکردم
کوک : چه مرگته * خشن*
جاسوس کوچولو بگو ببینم که ...
یوری : من جاسوس نیستم
کوک : وقتی دارم زر میزنم وسط حرفم نپر * عصبانی*
کوک: بگو ببینم از طرف کی اومدی
یوری : به خدا من جاسوس نیستم
کوک: اها پس عمه ی من بود داشت مارو دید میزد ها
یه بار دیگه تکرار میکنم از طرف کی اومدی اگه نگی انقدر با شلاق میزنمت تا بیهوش شی
ویو یوری : وقتی گفت شلاق قلبم وایساد خیلی ترسناک بود فضای اینجا قیافه ی پسره ، البته پسره خیلی جذاب بود
ویو کوک : داشتم تهدیدش میکردم تا بترسه و حرف بزنه که نگاهم افتاد روی صورتش
خیلی کیوت بود و خوشگل و چیزی که خوشگل ترش میکرد چشماش بود که فکر کنم جذبش شدم ، یهو به خودم اومدم و گفتم چی داری میگی کوک این از همون دختراس که هی بهت بچسبن
ویو یوری : چشمامو باز کردم دیدم توی اتاق تاریکم یه نور روشن که باهاش میتونستم اطرافم ببینم ، روی میز وسایل شکنجه بود و اطرافشم پر از خون با خودم گفتم ای احمق اگر کنجکاویت گل نمیکرد الان وضعیتت این نبود 😤
همینجور داشتم خودم رو فحش میدادم که یهو یک پسر جذاب با تیپ دارک اومد طرفم و چند نفر هم باهاش بودن که فکر کنم بادیگاردش بودن
یوری : مبارتکالله خدا چی آفریده 😂
کوک: چی
یوری : هیچی 😁
کوک: * نگاهی بی تفاوت*
ویو یوری : وای یا خدا یادم اومد ، دون منو دزدیده و معلوم نیست چی قراره سرم بیاد ، خدا میدونه 😖
با استرس ازش پرسیدم
یوری : تو کی هستی من کجام اینجا کجاست چرا منو دزدیدی بخدا کاری نکردم
کوک : چه مرگته * خشن*
جاسوس کوچولو بگو ببینم که ...
یوری : من جاسوس نیستم
کوک : وقتی دارم زر میزنم وسط حرفم نپر * عصبانی*
کوک: بگو ببینم از طرف کی اومدی
یوری : به خدا من جاسوس نیستم
کوک: اها پس عمه ی من بود داشت مارو دید میزد ها
یه بار دیگه تکرار میکنم از طرف کی اومدی اگه نگی انقدر با شلاق میزنمت تا بیهوش شی
ویو یوری : وقتی گفت شلاق قلبم وایساد خیلی ترسناک بود فضای اینجا قیافه ی پسره ، البته پسره خیلی جذاب بود
ویو کوک : داشتم تهدیدش میکردم تا بترسه و حرف بزنه که نگاهم افتاد روی صورتش
خیلی کیوت بود و خوشگل و چیزی که خوشگل ترش میکرد چشماش بود که فکر کنم جذبش شدم ، یهو به خودم اومدم و گفتم چی داری میگی کوک این از همون دختراس که هی بهت بچسبن
۱۲.۵k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.