پارت 4
#النا
با کمک حانی از روی تخت بلند شدم....
بالام برگشته بود داخل بدنم ولی جاش به طرز عجیبی درد میکرد..
دست حانی رو ول کردم....
چند قدم تا در رفتم و خوردم زمین....
سرم به شدت گیج میرفت...تو لثه هام درد داشتم....
نکنه خوناشام شده باشم؟؟؟😲
حانی اومد و سریع کمکم کرد و منو برگردوند توی تخت...
× بانوی جوان بزارید براتون یه چیز گرم بیارم...
+ ن...نیازی نیست...
× شما باید حالتون خوب شه...😇
+ خیلی خوب...
× زود برمیگردم..
....
#تهیونگ
توی راه رو میچرخیدم و عصبی بودم که جیمین متوقفم کرد...
÷ انقد به خودت فشار نیار هیونگ....
- اگه حافظش برنگرده چی؟؟؟اگه منو یادش نیاد چی؟؟؟
÷ هیونگ لطفا آروم باش....اوه...حانی چان....
- حانی چیشد؟؟؟
× اوپا...آروم باش....
- میگم .....آخخخخخخ
....
#جیمین
یهو هیونگ افتاد رو زمین.....بدجور به خودش میپیچید...
÷ هیونگ...خ...خوبی؟😨
- پشتم....آخخخخخخخ....
÷ هیونگ...تو .....یه womaier شدی؟؟؟
- چ....چاره ای نداشتم...
ادامه پارت بعدی....
#قاتل_زیبا
#پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
با کمک حانی از روی تخت بلند شدم....
بالام برگشته بود داخل بدنم ولی جاش به طرز عجیبی درد میکرد..
دست حانی رو ول کردم....
چند قدم تا در رفتم و خوردم زمین....
سرم به شدت گیج میرفت...تو لثه هام درد داشتم....
نکنه خوناشام شده باشم؟؟؟😲
حانی اومد و سریع کمکم کرد و منو برگردوند توی تخت...
× بانوی جوان بزارید براتون یه چیز گرم بیارم...
+ ن...نیازی نیست...
× شما باید حالتون خوب شه...😇
+ خیلی خوب...
× زود برمیگردم..
....
#تهیونگ
توی راه رو میچرخیدم و عصبی بودم که جیمین متوقفم کرد...
÷ انقد به خودت فشار نیار هیونگ....
- اگه حافظش برنگرده چی؟؟؟اگه منو یادش نیاد چی؟؟؟
÷ هیونگ لطفا آروم باش....اوه...حانی چان....
- حانی چیشد؟؟؟
× اوپا...آروم باش....
- میگم .....آخخخخخخ
....
#جیمین
یهو هیونگ افتاد رو زمین.....بدجور به خودش میپیچید...
÷ هیونگ...خ...خوبی؟😨
- پشتم....آخخخخخخخ....
÷ هیونگ...تو .....یه womaier شدی؟؟؟
- چ....چاره ای نداشتم...
ادامه پارت بعدی....
#قاتل_زیبا
#پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۲۵.۱k
۲۰ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.