...
...
با من بمان که بی تو این بهار نمیخواهم
در هجـر مـیسـوزم و انتـظار نمیخواهم
حسرت کشیده دلم به درد عشق میدانی
بیبالپرواز ایندرختسپیدار نمیخواهم
با یک نگاه تـو سبز میشـود دلـم با عشق
این باغ دل را بی صدای هَزار نمیخواهم
اینجـا سـکوت و درد نشسته در کـلام من
در جنگ چشمهـای تو جویبار نمیخواهم
کارم به کام نیست شمع شبی به خانه من
اما بهشوق تو این صید شکار نمیخواهم
در این کهنه سـرای تاریک مانده در غم تو
خاموش ماندهام از تو اختیار نمیخواهم
با حسن جمالتو شامتار من مهتابی است
درشعرمننامتومُهرستواعتبارنمیخواهم
رخصت دهـی دل بسته به موی تو وا کنم
تا چشممن مانده بهاشک وقار نمیخواهم
ساقیتوییکه بههجرت خمار شده چشمم
پرکن جامدل بهمستی کهقرار نمیخواهم
در گیرودار شب شده پنهان نگاه مست تو
دیوانهامبهنگاهتو زندهام مزار نمیخواهم
قربانی لبهای سرخ تو بودم چه رسوایی
بیزار ازغروب وشبزدهام انار نمیخواهم
با آن شـرابی چشم تـو نشستهام به سخن
امید بهوصل تو دارم و یادگار نمیخواهم
آغـاز تویی و پایان منـم که چـون ابر بهار
میبارمازشور توبیقرار وقرار نمیخواهم
بشکستهای تو عهدبسته را بهیک خم ابرو
درخودرهاشدهامبروکهافتخار نمیخواهم
این کوچههای شهر بهاشک ندا شسته شد
در قلب من نوشتهاند که غبار نمیخواهم #سروده_های_عاشقانه
با من بمان که بی تو این بهار نمیخواهم
در هجـر مـیسـوزم و انتـظار نمیخواهم
حسرت کشیده دلم به درد عشق میدانی
بیبالپرواز ایندرختسپیدار نمیخواهم
با یک نگاه تـو سبز میشـود دلـم با عشق
این باغ دل را بی صدای هَزار نمیخواهم
اینجـا سـکوت و درد نشسته در کـلام من
در جنگ چشمهـای تو جویبار نمیخواهم
کارم به کام نیست شمع شبی به خانه من
اما بهشوق تو این صید شکار نمیخواهم
در این کهنه سـرای تاریک مانده در غم تو
خاموش ماندهام از تو اختیار نمیخواهم
با حسن جمالتو شامتار من مهتابی است
درشعرمننامتومُهرستواعتبارنمیخواهم
رخصت دهـی دل بسته به موی تو وا کنم
تا چشممن مانده بهاشک وقار نمیخواهم
ساقیتوییکه بههجرت خمار شده چشمم
پرکن جامدل بهمستی کهقرار نمیخواهم
در گیرودار شب شده پنهان نگاه مست تو
دیوانهامبهنگاهتو زندهام مزار نمیخواهم
قربانی لبهای سرخ تو بودم چه رسوایی
بیزار ازغروب وشبزدهام انار نمیخواهم
با آن شـرابی چشم تـو نشستهام به سخن
امید بهوصل تو دارم و یادگار نمیخواهم
آغـاز تویی و پایان منـم که چـون ابر بهار
میبارمازشور توبیقرار وقرار نمیخواهم
بشکستهای تو عهدبسته را بهیک خم ابرو
درخودرهاشدهامبروکهافتخار نمیخواهم
این کوچههای شهر بهاشک ندا شسته شد
در قلب من نوشتهاند که غبار نمیخواهم #سروده_های_عاشقانه
۴.۷k
۳۱ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.