پارت

پارت6
عشق در بیمارستان

شیرین) خب شما چیزه پیراهن نپوشیدید 😅

شهاب) عع آ ببخشید بفرمایید داخل من زود میرم پیراهن بپوشم، بازم ببخشید....
شیرین) نه خاهش میکنم، با اجازتون الان میام داخل😂😅😊

شهاب زود رفت تو و پیراهنش رو پوشید و دید شیرین تو هال ایستاده منتظره
شهاب محو شیرین شده حس میکنه تپش قلبش داره منفجر میشه
بعد به خودش اومد و گفت
شهاب) خب محسن تو این اتاقه😅
یا نه اول بفرمایید بشینید 😅
شیرین) آ اومدین، خب نه مزاحم نمیشم فقط میخام محسن رو ببرم، کار دارم 😅
شهاب) هر جور راحتین...
بفرمایید این اتاق ...
شیرین) ا باشه😅

رفتنتو اتاق دیدن محسن خابع و هر دوتاشون میدونن خاب محسن خیلیییییییی سنگینه...

شیرین) هالا اینو چطور بیدار کنیم؟
شهاب) من میدونم، چیکار کنم....

شهاب شروع کرد به تکون دانش و داد زدن و آب ریختن روش
محسن سرشو بلند کرد و یواش گف) عن بزار بخابم
محسن یه لحظه چرتی گرف
بعد شهاب گف) باشه بخاب نیدونم چیکارت کنم
شیرین از خنده کم مونده بود بیهوش بشه😂

شهاب وقتی دید شیرین میخنده باهاش خندید بعد یه لحظه محو خنده ی کیوتش شد...

شهاب با داد گف) آقا پلیس بله بله همینه با سرعت غیر مجاز رفت دستگیرش کنین

شهاب از جاش مثل چی پرید و با چشای بسته گف: نه آقا ما نبودیم ببخشید دیگه این کارو نمیکنم

شیرین و شهاب جر خوردن از خنده....

شهاب) آفرین هالا شد🤣🤣
دیدگاه ها (۲)

پارت 7 عشق در بیمارستانمحسن) آی من ریدم تو این زندگی.. شمااا...

استایل شیرین...

پارت 5 شهاب حس عاشقی به شیرین داشت شیرین بخیه رو تموم کرد و ...

پارت 4 درو باز کرد، دید شهاب هست و گفتشیرین) عه سلام خوبین 😅...

Between the Tides³²یک هفته بعد تهیونگتو دفترم بودم تق تق تق ...

نام فیک: عشق مخفیPart: 56ویو ات*م. چقد حسود شدی دختر*خندهروم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط