چند پارتی بونتن پارت دوم ✨
چند پارتی بونتن پارت دوم ✨
ویو ا.ت
آخ من کجام اینجا کجاست
که در باز میشه و یک مرد با کت و شلوار سیاه و عینک آفتابی وارد اتاق میشه
ا.ت : تت......تو کی ه..هستی
مرد : نترسید خانم ا.ت اسم من چو هستش خانم ا.ت ازتون میخام که به من اعتماد کنید
ا.ت : مم....من چطوری اینجا اگه قراره بهت اعتماد کنم من کجام چرا اینجام چی شده *اشکای ا.ت سرازیر میشه*
چو : خانم ا.ت لطفاً آروم باشید * چو دستمالی جلوی صورت تون میگیره *
چو : خانم ا.ت اینجا عمارت بونتنه اینجا حرف اول رو مایکی میزنه مواظب باشید من اینجام همیشه هر وقت چیزی بود که ناراحتت کرد به من بگو بهم اعتماد کن
چو دستشو جلوی روتون میگیره به معنیه اینکه دنبالشون بری
ا.ت : چو من بهت اعتماد دارم لطفاً لطفاً کمکم کن
چو : الان میریم یه جایی خانم ا.ت لطفاً مواظب حرف زدناتون باشید لطفاً منم بهتون قول میدم
ا.ت : بب....باشه تلاشمو میکنم
همین که همراه چو به بیرون از اتاق رفتم بیرون چند نفر دیگه درست مثل چو اونجا بودن و انگار منتظر من بود تا برم منو کجا میخان ببرن خدا کمکم کن ولی من میتونم چو رو ازشون تشخیص بدم
منم دنبالشون رفتم به یک در بزرگ رسیدیم درو باز کردن تمام اعضای اصلی بونتن اونجا بودن تمام اعضای روی یک میز بزرگ نشسته بود و نگاهشونو به من دادن بدبخت شدم
ران : دختر کوچولو اینا مالو تو ست مگه نه
ران کیفه ا.ت رو روی میز گذاشت تا همه ببینن
سانزو : چقدر جالبه یعنی چی میتونه داخلش باشه
ریندو : من اول نگاه میکنم
همه یورش بردن تا کیف رو بردارن
ا.ت در ذهن
وایبی اگه گوشیم بیوفته درستشون نه ممکنه تمام خونوادم رو اذیت کنن یا بدتر اونارو بکشم
ران : وایستا ببینم اینجا چی داریم این گوشیته مگه نه
ا.ت : ریدم توجه داشته. باشید که ا.ت اینارو در ذهنش میگه
کوکو : یعنی ممکنه درمورد خانواده اش هم باشه
مایکی : بدیدش به من ببینم سرد
ران : های
ا.ت دوید سمت ران و گوشی رو از دستش قاپید
ران: فکر کردی الان نمی تون مگیرمش ها
ران میخاست گوشی رو از ا.ت بگیره که ا.ت دستشو برد بالا و محکم گوشی رو به زمین کوبید تمام گوشی خرد شد چون زمین سرامیکه دیگه🫨
چو زیر لب : خانم ا.ت مگه نگفتم کاری نکنید الان خدا میدونه که باهاتون چی کار میکنن
ران : اوووففففف این بده
مایکی : الان چی کار کردی سرد
ا.ت : ه...هر چچ.....چی که بخاین بهتون میدم ه..هر کاری بگین انجام میدم فقط کاری به خانوادم نداشته باش
مایکی : بس از این به بعد اینجا میمونی نگاه خشک
ا.ت : چچ. .....چی
بازم ادامه دارد
ویو ا.ت
آخ من کجام اینجا کجاست
که در باز میشه و یک مرد با کت و شلوار سیاه و عینک آفتابی وارد اتاق میشه
ا.ت : تت......تو کی ه..هستی
مرد : نترسید خانم ا.ت اسم من چو هستش خانم ا.ت ازتون میخام که به من اعتماد کنید
ا.ت : مم....من چطوری اینجا اگه قراره بهت اعتماد کنم من کجام چرا اینجام چی شده *اشکای ا.ت سرازیر میشه*
چو : خانم ا.ت لطفاً آروم باشید * چو دستمالی جلوی صورت تون میگیره *
چو : خانم ا.ت اینجا عمارت بونتنه اینجا حرف اول رو مایکی میزنه مواظب باشید من اینجام همیشه هر وقت چیزی بود که ناراحتت کرد به من بگو بهم اعتماد کن
چو دستشو جلوی روتون میگیره به معنیه اینکه دنبالشون بری
ا.ت : چو من بهت اعتماد دارم لطفاً لطفاً کمکم کن
چو : الان میریم یه جایی خانم ا.ت لطفاً مواظب حرف زدناتون باشید لطفاً منم بهتون قول میدم
ا.ت : بب....باشه تلاشمو میکنم
همین که همراه چو به بیرون از اتاق رفتم بیرون چند نفر دیگه درست مثل چو اونجا بودن و انگار منتظر من بود تا برم منو کجا میخان ببرن خدا کمکم کن ولی من میتونم چو رو ازشون تشخیص بدم
منم دنبالشون رفتم به یک در بزرگ رسیدیم درو باز کردن تمام اعضای اصلی بونتن اونجا بودن تمام اعضای روی یک میز بزرگ نشسته بود و نگاهشونو به من دادن بدبخت شدم
ران : دختر کوچولو اینا مالو تو ست مگه نه
ران کیفه ا.ت رو روی میز گذاشت تا همه ببینن
سانزو : چقدر جالبه یعنی چی میتونه داخلش باشه
ریندو : من اول نگاه میکنم
همه یورش بردن تا کیف رو بردارن
ا.ت در ذهن
وایبی اگه گوشیم بیوفته درستشون نه ممکنه تمام خونوادم رو اذیت کنن یا بدتر اونارو بکشم
ران : وایستا ببینم اینجا چی داریم این گوشیته مگه نه
ا.ت : ریدم توجه داشته. باشید که ا.ت اینارو در ذهنش میگه
کوکو : یعنی ممکنه درمورد خانواده اش هم باشه
مایکی : بدیدش به من ببینم سرد
ران : های
ا.ت دوید سمت ران و گوشی رو از دستش قاپید
ران: فکر کردی الان نمی تون مگیرمش ها
ران میخاست گوشی رو از ا.ت بگیره که ا.ت دستشو برد بالا و محکم گوشی رو به زمین کوبید تمام گوشی خرد شد چون زمین سرامیکه دیگه🫨
چو زیر لب : خانم ا.ت مگه نگفتم کاری نکنید الان خدا میدونه که باهاتون چی کار میکنن
ران : اوووففففف این بده
مایکی : الان چی کار کردی سرد
ا.ت : ه...هر چچ.....چی که بخاین بهتون میدم ه..هر کاری بگین انجام میدم فقط کاری به خانوادم نداشته باش
مایکی : بس از این به بعد اینجا میمونی نگاه خشک
ا.ت : چچ. .....چی
بازم ادامه دارد
۱۶.۴k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.