"I fell in love with someone'' (P9)
"I fell in love with someone'' (P9)
من و کوک وارد عمارت شدیم که مادر جونکوک اومد..
م کوک : سلام پسرم خوش اومدی، سلام ا.ت توهم خوش اومدی
ا.ت : سلام خانم جئون خیلی ممنونم
م کوک : عاا اجوما
اجوما : بله خانم
م کوک : بچه هارو بفرستین اتاقشون
اجوما : چشم
کوک : لازم نکرده خودمون میریم
م کوک : اما..
کوک : اما ندارم بریم ا.ت*سرد*
کوک : اینجا اتاق من هست فعلا من تو، تو این اتاق هستیم...
ا.ت : وایسا چی میگی... من عمرن با تو توی اتاق بخوابم
کوک : ا.ت*جدی* ما باید به بقیه نشون بدیم ما همدیگه رو دوست داریم اگه برا همه شک میشه شخصا پدر مادرم
ا.ت : هوفففف باشه
ا.ت : حالا چرا روبه روی تخت اینه بزرگ هست؟
کوک : *پوزخند* نمیدونم
ا.ت : تو اتاق خودت اینه گذاشتی بعد میگی نمیدونی...
من و کوک وارد عمارت شدیم که مادر جونکوک اومد..
م کوک : سلام پسرم خوش اومدی، سلام ا.ت توهم خوش اومدی
ا.ت : سلام خانم جئون خیلی ممنونم
م کوک : عاا اجوما
اجوما : بله خانم
م کوک : بچه هارو بفرستین اتاقشون
اجوما : چشم
کوک : لازم نکرده خودمون میریم
م کوک : اما..
کوک : اما ندارم بریم ا.ت*سرد*
کوک : اینجا اتاق من هست فعلا من تو، تو این اتاق هستیم...
ا.ت : وایسا چی میگی... من عمرن با تو توی اتاق بخوابم
کوک : ا.ت*جدی* ما باید به بقیه نشون بدیم ما همدیگه رو دوست داریم اگه برا همه شک میشه شخصا پدر مادرم
ا.ت : هوفففف باشه
ا.ت : حالا چرا روبه روی تخت اینه بزرگ هست؟
کوک : *پوزخند* نمیدونم
ا.ت : تو اتاق خودت اینه گذاشتی بعد میگی نمیدونی...
۲۲.۰k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.