عشق یا انتقام

عشق یا انتقام
P27
دستم رو روی سرش کشیدم
(ویو کوک, پرش زمانی به بعد حمام)
از حموم اومدیم بیرون
ا.ا روی تخت بود منو توی آشپز خونه بودم و دستم براش غذا درست میکردم
غذا رو ریختم توی ظرف و بردم براش
رفتم و روی تخت نشستم
قاشق رو از غذاپر کردم
بردم نزدیک دهنش
+ خ..خ..خودم ...میتونم
_ ........
گذاشتم روی تخت و بلند شدم و رفتم سمت مبل توی اتاق و روش نشستم
اعصابم......اعصابممم.....
نفس عمیقی کشیدم
پاکت سیگارم رو درآوردم و یکی از داخلش برداشتم
با فندک روشنش کردم
سرم رو به تکیه گاه تکیه دادم و شروع به کشیدن کردم
چند کامی کشیدم
بقیشو توی جا سیگاری که روی میز بود فشار دادم یه دفعه چشمم به ا.ت افتاد دیدم بلند شده و داره میاد سمتم
؟؟؟؟؟؟؟!؟!!
روی پام نشست؟؟؟؟
دستش رو انداخت دور گردنم
تعجب کرده بودم ...ن..نمی‌دونستم چیکار کنم
+ از...ا..از .اینکه ....اینطوری ...باشم خوشم نمیاد....ولی.....اگه این ارومت...می‌کنه......ا..اش..اشکالی نداره
_؟؟؟؟؟؟
صحبتش با ترس و ارز بود یعنی انقدر ازم می‌ترسه ؟انقدر ازم بدش میاد؟
؟؟؟؟
محکم تر بغلم کرد
!!؟!؟
+ن..نمیخوای ...بغلم کنی؟
!!!؟؟!؟
آروم دستام رو گذاشتم دور کمرش
بغلش کردم
بغلش آرامش خاصی داشت ....آرامشی که هیچ جا نمیشد پیداش کنم
انگار کل عمرم رو توی این بغل بزرگ شدم
چشمام گرم شد و خوابیدم
(ویو ا.ت)
وقتی دیدم سرش گرمه سیگار کشیدنه اون محلول های آوری که از توی کمدش پیدا کردن رو ریختم روی لباسم
و رفتم بغلش کردم
بعد چند دقیقه خوابش برد
از روی پاش بلند شدم
پاهام خیلی درد میکرد
ولی به زود هم رو می‌کشیدم
رفتم پایین یه در بود که انکار به پایین راه داشت
در رو باز کردم دیدم پله های مثل جایی که قبلاً توش زندانی بودمه
رفتم پایین
دیدم یکی با صورت پر از خون اونجا بسته شده
رفتم نزدیک دیدم....دیدم .....تهیونگه
+ تهیونگااا.....هققق...هققق
رفتم نزدیک ....دستاش رو باز کردم
# ا.ت....ا.ت (با صدای گرفته)
_+ هوم‌.....هقق..خودمم..هقق
# چجوری از دستش فرار کردی ؟
+ ب..هقق..بیهوشش....هققق..کردم
بلندش کردم و بردمش بالا
میخواستیم از خونه بریم بیرون که یکی از بادیگارد خاش اومد جلو
÷کجاا؟
+خود رئیستون دستور داده
÷اما اوپن اطلاعی به ما نداده
+برو از خودش بپرس
رفت سمت اتاق
ما هم سریع از اونجا رفتیم بیرون
+ من...می‌خوام به پلیس زنگ بزنم
# چ..چی؟
+ اون عوضی ......
رفتم جای تلفن عمومی
گوشی رو برداشتم و به پلیس زنگ زدم
گزارشش کردم
نزدیک خونه اش ایستادیم تا پلیس بیاد
وقتی دیدم پلیس ها اومدن
با خیال راحت رفتم
بالاخره....آزاد شدم
ته رو بردم بیمارستان گفتن باید چند روز بستری باشه
دیدگاه ها (۱)

عشق یا انتقام p27ادامهاز پله های بیمارستان رفتم پایین توی ما...

عشق یا انتقامP28_ کی فکرشو میکرد بیبی شیرینم ددیش رو لو بده ...

چشمانش مانند دریاییست که من در آن غرق میشوم همانند آسمانیست ...

برادر خودت خیلی وقته کنسلی....)

آن سوی آینه P35در رو باز کردیم که یهو جونگ کوک افتاد (ویو ا....

پارت 8 جونگکوک:وایسا ا/ت: بله جونگکوک: هیچی برو ا/ت: وا چشه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط