chand Party

chand Party:

یونا: توی بارون روی تاب توی حیاط نشسته بودم و به دعوای چند ساعت پیشمون فکر میکردم هیچوقت فکر نمیکردم که بنگچان اینجوری باهام رفتار کنه هوا به شدت سرد بود و من هم با یه لباس نازک روی تاب توی اون بارون نشسته بودم اون قدر فکر کردم که اصلا متوجه نشدم کی بارون قطع شد با همون لباس ها خودم رو پرت کردم رو تخت و اینقدر گریه کردم که بعد از چند دقیقه خوابم برد و نفهمیدم چیشد

بنگچان:
با یونا دعوام گرفته بود و واقعا از دستش عصبانی بودم تصمیم گرفته بودم که چند روز برم پیش خواهرم و از طرفی هم دو دل بودم نگران یونا بودم که نکنه اتفاقی براش بیوفته و اخرش هم از تصمیمم منصرف شدم و برگشتم خونه که با خاموشی چراغ ها مواجه شدم یونا سابقه نداشت این موقع بخوابه ترسیدم و سریع رفتم سمت اتاقمون که......

امیدوارم حمایت کنید بچه ها🫠
دیدگاه ها (۰)

chand Party: بنگچان:که با یونا مواجه شدم که با لباس های خیس ...

feik Part ⁴:لیانا: تعجب کردم مگه یونگی تور نبود اینجا چیکار ...

راستش داستان از اعتکاف مدرسه شروع شد نمیپنم میدونید اعتکاف چ...

سلامراستش میخوام که داستانم رو ازو قتی که از اعتکاف برگشتم ب...

جیمین فیک زندگی پارت ۷۴#

قهوه تلخ پارت ۵۷سان: من نمیخوام بیامویلیام: برای چی؟سان: آخه...

درخواستی🖤🩸🩸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط