⛓عشق دوطرفه ۳۰🖤⛓
⛓عشق دوطرفه ۳۰🖤⛓
رفتم توی اشپز خونه سوفیا هم اومد
جولی:خب !خوش گذشت توی بغل عشقت
بغلم کرد و گفت
سوفیا:وای اره خیلی خوب بود لنتی راسی بدون پیرهن خابید گفتم چرا لباستو در می یاری گفت عادت ندارم با لباس بخام منو کشوند تو بغل خودش و خابمون برد
جولی:اوم اوک
سوفیا:چه گردنبند قشنگی کجا بوده
جولی:چا برام گرفته قشنگه ن
سوفیا:اهوم !خیلی گشنمه چی میخای درست کنی
جولی:برای وی رامن و خودمو و خودت نودل برای چا و کوک هم شکم خوک چون دوس دارن.!راستی میدونی وی بهم چی گفت
سوفیا:ن چی گفت مگه بهت
جولی:گفت عاشقتم جولی لطفا تنهام نزار !سوفیا بین دوراهی ام
سوفیا:جون من !عا حاجی برگام خب دیگه چی گفت
جولی:هیچی خابید
سوفیا :من نمیدونم عشق خودت باید تصمیمی بگیری فدات بشم من
جولی:خدانکنه بیا بغلم
شامو درست کردیم بچه ها هم بیدار شدن نشستیم دور میز و من وسط و تهیونگ این سمتم و چا هم اون سمتم و کوکی و سوفیا هم باهم نشسته بودن
تهیونگ:خب ببینیم دخترا چی درست کرد بهش میاد خوشمزه باشه😋
سوفیا:بخورین ببینین چی درست کردیم البته جولی بیشتر زحمت کشید من فقط وسیله هارا براش میاوردم
چا:خب پس شکی توش نیست ۱۰۰ درصد خوشمزس !مرسی عشقم دستت دردنکنه من که دیگه طاقت ندارم
جولی:نوش جونتون بخورین !
غذا را خوردیم و جمع کردیم !پسرا گفتن ما انجام میدیدم کار هارا برین استراحت کنین
جولی:اوک مرسی
چا و تهیونگ:خواهش
کوکی هم رفته بود بیرون چند تا کار داشت برای اون هفته
دیالوگ از زبان وی(تهیونگ)
چا راستش میخاستم یه چیزی بهت بگم
چا:بگو چیه راحت باش
وی:من جولی را دوست دارم عاشقشم
چا:(باعصبانیت )چرا نمیری به خودش بگی !
وی:گفتم تو اول بدونی بهتره
چا:لطفا بهش نزدیک نشو فقط مراقبش باش اون برای منه !
وی:ولی منم دوسش دارم
چا:گفتم راجبش حرف نزن وقتی من مردم میتونی بهش بگی فهمیدی
وی:😒
رفتم توی اشپز خونه سوفیا هم اومد
جولی:خب !خوش گذشت توی بغل عشقت
بغلم کرد و گفت
سوفیا:وای اره خیلی خوب بود لنتی راسی بدون پیرهن خابید گفتم چرا لباستو در می یاری گفت عادت ندارم با لباس بخام منو کشوند تو بغل خودش و خابمون برد
جولی:اوم اوک
سوفیا:چه گردنبند قشنگی کجا بوده
جولی:چا برام گرفته قشنگه ن
سوفیا:اهوم !خیلی گشنمه چی میخای درست کنی
جولی:برای وی رامن و خودمو و خودت نودل برای چا و کوک هم شکم خوک چون دوس دارن.!راستی میدونی وی بهم چی گفت
سوفیا:ن چی گفت مگه بهت
جولی:گفت عاشقتم جولی لطفا تنهام نزار !سوفیا بین دوراهی ام
سوفیا:جون من !عا حاجی برگام خب دیگه چی گفت
جولی:هیچی خابید
سوفیا :من نمیدونم عشق خودت باید تصمیمی بگیری فدات بشم من
جولی:خدانکنه بیا بغلم
شامو درست کردیم بچه ها هم بیدار شدن نشستیم دور میز و من وسط و تهیونگ این سمتم و چا هم اون سمتم و کوکی و سوفیا هم باهم نشسته بودن
تهیونگ:خب ببینیم دخترا چی درست کرد بهش میاد خوشمزه باشه😋
سوفیا:بخورین ببینین چی درست کردیم البته جولی بیشتر زحمت کشید من فقط وسیله هارا براش میاوردم
چا:خب پس شکی توش نیست ۱۰۰ درصد خوشمزس !مرسی عشقم دستت دردنکنه من که دیگه طاقت ندارم
جولی:نوش جونتون بخورین !
غذا را خوردیم و جمع کردیم !پسرا گفتن ما انجام میدیدم کار هارا برین استراحت کنین
جولی:اوک مرسی
چا و تهیونگ:خواهش
کوکی هم رفته بود بیرون چند تا کار داشت برای اون هفته
دیالوگ از زبان وی(تهیونگ)
چا راستش میخاستم یه چیزی بهت بگم
چا:بگو چیه راحت باش
وی:من جولی را دوست دارم عاشقشم
چا:(باعصبانیت )چرا نمیری به خودش بگی !
وی:گفتم تو اول بدونی بهتره
چا:لطفا بهش نزدیک نشو فقط مراقبش باش اون برای منه !
وی:ولی منم دوسش دارم
چا:گفتم راجبش حرف نزن وقتی من مردم میتونی بهش بگی فهمیدی
وی:😒
۱۸.۵k
۲۹ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.