⛓عشق دو طرفه ۳۱🖤⛓
⛓عشق دو طرفه ۳۱🖤⛓
دیالوگ از زبان جولی :
من لباسامو پوشیدم و رفتم تو حیاط پشتی قدم بزنم یکم ...چا هم داشت آماده میشد بره پیش کوکی کار داشتن!
چا:عشقم من دارم میرم بیرون زود میام و مببنمت فعلا مواظب خودت باش
جولی:اوم..توهم مواظب خودت باش
روی تاب نشسته بودم دیدم تهیونگ هم اومد
تهیونگ:اجازه هست
جولی:عا..اره بیا بشین
تهیونگ :پس با اجازه
جولی:🙂❤
تهیونگ:عا راستش میخاستم یه چیزی بهت بگم
جولی:چی !
تهیونگ:راستش از موقعی که توی بیمارستان دیدمت....
سوفیا:عه جولی اینجاییبیا ببینم کارت دارم
جولی:،فعلا برو دارم حرف میزنم نمیبینی
تهیونگ:عا ...مشکلی نیس برو
جولی:بعدا باهات حرف می زنم
تهیونگ:اوک
سوفیا:جولی کوکی همین الان زنگ زد گفت شب میخایم بریم جایی لباسای شیک بپوشید
جولی :نگفت کجا!
سوفیا:اوم ن نگفت "
جولی:اوک تهیونگ چی
سوفیا:گفت که تهیونگ مارا میبره
جولی:اوک🙄
(بچه ها ببخشید من در راه مسافرتم اینترنت ضعیفه تا شب براتون میزارم۰🙂❤)
دیالوگ از زبان جولی :
من لباسامو پوشیدم و رفتم تو حیاط پشتی قدم بزنم یکم ...چا هم داشت آماده میشد بره پیش کوکی کار داشتن!
چا:عشقم من دارم میرم بیرون زود میام و مببنمت فعلا مواظب خودت باش
جولی:اوم..توهم مواظب خودت باش
روی تاب نشسته بودم دیدم تهیونگ هم اومد
تهیونگ:اجازه هست
جولی:عا..اره بیا بشین
تهیونگ :پس با اجازه
جولی:🙂❤
تهیونگ:عا راستش میخاستم یه چیزی بهت بگم
جولی:چی !
تهیونگ:راستش از موقعی که توی بیمارستان دیدمت....
سوفیا:عه جولی اینجاییبیا ببینم کارت دارم
جولی:،فعلا برو دارم حرف میزنم نمیبینی
تهیونگ:عا ...مشکلی نیس برو
جولی:بعدا باهات حرف می زنم
تهیونگ:اوک
سوفیا:جولی کوکی همین الان زنگ زد گفت شب میخایم بریم جایی لباسای شیک بپوشید
جولی :نگفت کجا!
سوفیا:اوم ن نگفت "
جولی:اوک تهیونگ چی
سوفیا:گفت که تهیونگ مارا میبره
جولی:اوک🙄
(بچه ها ببخشید من در راه مسافرتم اینترنت ضعیفه تا شب براتون میزارم۰🙂❤)
۱۷.۹k
۰۱ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.