ااا تویی کوک؟؟
_ااا تویی کوک؟؟
کوک: به نظر خودت کیه؟
_ام من با نامجون کار دارم میتونی گوشیو بدی بش؟؟
کوک: نامجون دستش بنده گوشی رو میذارم رو اسپیکر...
_سلام نامجونا...
ببخشید میدونم دیر شده ولی من الان دم در بیمارستانم... داشتم میومدم که یهو حالم بد شد... شرمنده... الان ساعت شیشه... اگه نیتونین خودتون برین کمپانی منم با یه تاکسی ای چیزی میام....
نامی: ها چ..چرا بیمارستان حالت خوبه؟؟
_اره خوبم... فقط صبح یکم سردرد داشتم بخاطر همین بیهوش شدم... خوشبختانه حالم خوبه...
شوگا نذاش حرفمو ادامه بدمو گفت:
شوگا: گوشی رو بده دکترت..
_ها منظورت چیه؟
شوگا: من تو رو میشناسم داری الکی میگی
_ن والا چیو الکی میگم؟؟
موچی: یونگی هیونگ راس میگه داری الکی میگی دبرو گوشیو بده ب دکتر تا حرفتو باور کنیمو بزاریم بیای...
همه پسرا نگرانم لودن غیر از کوک.. همه بچه ها با یونگی و جیمین موافقت کردم اما کوک حتی کلمه ای هم حرف نزد... دیگه داشتم میمردم دلم میخواست دق و دلیمو سرش خالی کنم بخاطر همین گفتم.
_قضیه چیه؟ یکیتون میگه هر جوری شده بیا بقیتون( رو حرف بقینتون تاکید داشتم) میگین نیا..
ته: تو کاری به اون یکیمون نداشته باش برو گوشی رو بده ب دکتر...
از روی اجبار رفتم گوشی رو دادم ب دکتر
دکترم تمام حرفایی رو ک ب من زده بود رو به پسرا هم گفت و اینکه باید چند وقت استراحت کنم و خودم فشار نیارم.. ولی منتها یه چیز دیگه هم به پسرا گفته بود که به من نگفته بود....
کوک: به نظر خودت کیه؟
_ام من با نامجون کار دارم میتونی گوشیو بدی بش؟؟
کوک: نامجون دستش بنده گوشی رو میذارم رو اسپیکر...
_سلام نامجونا...
ببخشید میدونم دیر شده ولی من الان دم در بیمارستانم... داشتم میومدم که یهو حالم بد شد... شرمنده... الان ساعت شیشه... اگه نیتونین خودتون برین کمپانی منم با یه تاکسی ای چیزی میام....
نامی: ها چ..چرا بیمارستان حالت خوبه؟؟
_اره خوبم... فقط صبح یکم سردرد داشتم بخاطر همین بیهوش شدم... خوشبختانه حالم خوبه...
شوگا نذاش حرفمو ادامه بدمو گفت:
شوگا: گوشی رو بده دکترت..
_ها منظورت چیه؟
شوگا: من تو رو میشناسم داری الکی میگی
_ن والا چیو الکی میگم؟؟
موچی: یونگی هیونگ راس میگه داری الکی میگی دبرو گوشیو بده ب دکتر تا حرفتو باور کنیمو بزاریم بیای...
همه پسرا نگرانم لودن غیر از کوک.. همه بچه ها با یونگی و جیمین موافقت کردم اما کوک حتی کلمه ای هم حرف نزد... دیگه داشتم میمردم دلم میخواست دق و دلیمو سرش خالی کنم بخاطر همین گفتم.
_قضیه چیه؟ یکیتون میگه هر جوری شده بیا بقیتون( رو حرف بقینتون تاکید داشتم) میگین نیا..
ته: تو کاری به اون یکیمون نداشته باش برو گوشی رو بده ب دکتر...
از روی اجبار رفتم گوشی رو دادم ب دکتر
دکترم تمام حرفایی رو ک ب من زده بود رو به پسرا هم گفت و اینکه باید چند وقت استراحت کنم و خودم فشار نیارم.. ولی منتها یه چیز دیگه هم به پسرا گفته بود که به من نگفته بود....
۷.۰k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.