رمان دنیای من
رمان دنیای من
پارت ۴۳
دیانا، ارسلان رفت بود سرکار باید برنامه میچیدم کیک سفارش داده بودم عکس ارسلان روش بود
بادکنک و شمع هم خریدم
ارسلان، ساعت ۵ رفتم خونه سلام
دیانا، سلام خوبی خسته باشی
ارسلان، مرسی توام همینطور بلند گفتم ای خدایا خستم دیانا میشه ماساژم بدی
دیانا، دیدم خستس دلم نیومد نه بگم بهش آره حتما شروع کردم به ماساژ دادن
ارسلان، آخ دستت درد نکنه
دیانا، خواهش میکنم غذا رو بریزم
ارسلان، آره تا تو بریزی من یه دوش بگیرم
دیانا، ارسلاننننن یخ میکنه
ارسلان، ببین چند دقیقه غذا رو میریزی
دیانا، ۱۰ دقیقه یا ۵ دقیقه
ارسلان، من تا ۱۰ دقیقه ۵ دقیقه میام بیرون
دیانا، باشه برو
ارسلان، رفتم حموم
.... ۱۰ دقیقه بعد ....
ارسلان، خیلی گشنم بود با همون حوله رفتم
پایین دیانا نشسته بود تو فکر بود
پارت ۴۳
دیانا، ارسلان رفت بود سرکار باید برنامه میچیدم کیک سفارش داده بودم عکس ارسلان روش بود
بادکنک و شمع هم خریدم
ارسلان، ساعت ۵ رفتم خونه سلام
دیانا، سلام خوبی خسته باشی
ارسلان، مرسی توام همینطور بلند گفتم ای خدایا خستم دیانا میشه ماساژم بدی
دیانا، دیدم خستس دلم نیومد نه بگم بهش آره حتما شروع کردم به ماساژ دادن
ارسلان، آخ دستت درد نکنه
دیانا، خواهش میکنم غذا رو بریزم
ارسلان، آره تا تو بریزی من یه دوش بگیرم
دیانا، ارسلاننننن یخ میکنه
ارسلان، ببین چند دقیقه غذا رو میریزی
دیانا، ۱۰ دقیقه یا ۵ دقیقه
ارسلان، من تا ۱۰ دقیقه ۵ دقیقه میام بیرون
دیانا، باشه برو
ارسلان، رفتم حموم
.... ۱۰ دقیقه بعد ....
ارسلان، خیلی گشنم بود با همون حوله رفتم
پایین دیانا نشسته بود تو فکر بود
۶.۶k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.