عشق اجباری
"عشق اجباری"
p,24
.
.
ویو توی ماشین بعد از حرف زدن *
ا/ت : خب پسرا .... پس قراره هفتهی بعد بریم فرانسه برای محموله و جانگ شی رو به پلیسا بدیم درسته؟
کوک : آره
جونگ کوک ماشینو روشن کرد .... تو راه بودیم که جیمین گفت
جیمین : خبب بابام پیام داده که امشب و فردا شب برم پیشش برای شرکت .... کوک بی زحمت منو بزار عمارت بابام...
کوک : باشه
.
.
جیمین و گذاشتیم و برگشتیم خونه.....جونگ کوک رفت دوش بگیره و منم رفتم سمت یخچال..... ۳ تا بطری ویسکی تو یخچال بود ....... ی بطری برداشتم .... نشستم روی مبل ... حالم اصلا خوب نبود ...... بطری رو اروم اروم سر کشیدم .....
.
.
.
ویو ادمین *
.
ا/ت کامل مست با همون لباس روی مبل نشسته بود .....جونگ کوک با همون موهای خیس از پله ها اومد پایین و کنار ا/ت نشست ......
کوک : ا/ت .. برای اتفاق امشب تو وا.....
حرف جونگ کوک با بوسه ی ا/ت تموم شد ... بوی الکل رو حس میکرد.... ا/ت کاملا مست بود و روی پای جونگ کوک نشست ... دستاشو بود گردن جونگ کوک قاب کرد و وحشیانه میبوسید ..... جونگ کوک هنوز توی شوک بود ... همین الان میتونست بندازتش پایین ولی چرا این کارو نمیکرد؟؟........یعنی اونم عاشق شده بود ...؟
ویو جونگ کوک *
داشتم حرف میزدم که یهو ا/ت روی پاهام نشست و وحشیانه میبوسیدم ... حس عجیبی بود ...... عاشقش شدم ؟؟...... دوسش دارم؟؟؟.... یا این فقط ی هوسه ؟؟...هنوز تو شوک بودم که ا/ت نفس کم اورد و ازم جدا شد ...
چشم تو چشم بودیم ...... از روی پاهام میخاست بلند شه که با دستام رونای لخت و نرمشو محکم گرفتم که اخ ارومی گفت ...دستاش دور گردنم بود ... چشمام بین چشماش و لباش گره خورده بود ... داشتم چیکار میکردم ....؟ صدای ضربان قلبم با قلبش قاطی شده بود .... حسی داشت که تاحالا تجربش نکرده بودم .......
اروم صورتشو نزدیکم کرد و لباشو رو لبام گذاشت و اروم طعم لبامو میچشید..... میدونستم که دیگه صبح یادش نمیاد که این کارو کرده .... بعد از ۴ مین از لبام دل کند .... از روی مبل بلند شدم و به سمت اتاقش رفتم ....
.
.
.
.
اینم از این پارت 😭💗
p,24
.
.
ویو توی ماشین بعد از حرف زدن *
ا/ت : خب پسرا .... پس قراره هفتهی بعد بریم فرانسه برای محموله و جانگ شی رو به پلیسا بدیم درسته؟
کوک : آره
جونگ کوک ماشینو روشن کرد .... تو راه بودیم که جیمین گفت
جیمین : خبب بابام پیام داده که امشب و فردا شب برم پیشش برای شرکت .... کوک بی زحمت منو بزار عمارت بابام...
کوک : باشه
.
.
جیمین و گذاشتیم و برگشتیم خونه.....جونگ کوک رفت دوش بگیره و منم رفتم سمت یخچال..... ۳ تا بطری ویسکی تو یخچال بود ....... ی بطری برداشتم .... نشستم روی مبل ... حالم اصلا خوب نبود ...... بطری رو اروم اروم سر کشیدم .....
.
.
.
ویو ادمین *
.
ا/ت کامل مست با همون لباس روی مبل نشسته بود .....جونگ کوک با همون موهای خیس از پله ها اومد پایین و کنار ا/ت نشست ......
کوک : ا/ت .. برای اتفاق امشب تو وا.....
حرف جونگ کوک با بوسه ی ا/ت تموم شد ... بوی الکل رو حس میکرد.... ا/ت کاملا مست بود و روی پای جونگ کوک نشست ... دستاشو بود گردن جونگ کوک قاب کرد و وحشیانه میبوسید ..... جونگ کوک هنوز توی شوک بود ... همین الان میتونست بندازتش پایین ولی چرا این کارو نمیکرد؟؟........یعنی اونم عاشق شده بود ...؟
ویو جونگ کوک *
داشتم حرف میزدم که یهو ا/ت روی پاهام نشست و وحشیانه میبوسیدم ... حس عجیبی بود ...... عاشقش شدم ؟؟...... دوسش دارم؟؟؟.... یا این فقط ی هوسه ؟؟...هنوز تو شوک بودم که ا/ت نفس کم اورد و ازم جدا شد ...
چشم تو چشم بودیم ...... از روی پاهام میخاست بلند شه که با دستام رونای لخت و نرمشو محکم گرفتم که اخ ارومی گفت ...دستاش دور گردنم بود ... چشمام بین چشماش و لباش گره خورده بود ... داشتم چیکار میکردم ....؟ صدای ضربان قلبم با قلبش قاطی شده بود .... حسی داشت که تاحالا تجربش نکرده بودم .......
اروم صورتشو نزدیکم کرد و لباشو رو لبام گذاشت و اروم طعم لبامو میچشید..... میدونستم که دیگه صبح یادش نمیاد که این کارو کرده .... بعد از ۴ مین از لبام دل کند .... از روی مبل بلند شدم و به سمت اتاقش رفتم ....
.
.
.
.
اینم از این پارت 😭💗
- ۱۵.۳k
- ۲۰ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط