پرنسس سرخ
پرنسس سرخ
Part_9
#واو اینجا دیگه کجاس اینجا رو همیشه تو فیلما می دیدم. پسرا دهنشون باز مونده بود. #چیه ؟ یکیش اومد جلو و دستشو طرفم دراز کرد. _سلام من بیون بکهیون هستم تو می تونی منو بک صدا کنی. باهاش محترمانه دست دادم. _سلام منم... بک : یونسوک.
---------------
با بغض پاهای سوهو رو گرفتم. #تو رو خدا منو برگردون پیش مامانم خواهش می کنممم. کریس : این چرا خفه نمیشه الان یک ساعته داره اینجوری گریه می کنه. سوهو کلافه نگاهی به من انداخت. با حرص سعی داشت منو از خودش جدا کنه ولی نمی دونست تا وقتی من نخوام از هیچ کس جدا نمیشم. از بس گریه کرده بودم سکسکم گرفته بود و چشمه ی اشکم خشک. تا خواستم حرف بزنم سرم تیر کشید و سقوط کردم و صدای اطرافیانم خیلی واضح نبود.
---------------
سوزش ریزی تو دستم حس کردم ، به شدت تشنه بودم و آب می خواستم. #آ...آب. بکهیون : ععع بچه ها بیاید بیدار شد. تازه دقت کردم دیدم به دستم سرم وصل شده. سوهو و پسرا با هم اومدن داخل اتاق. سوهو : برید بیرون باید چکش کنم. #ینی چی چک کنم؟ چانیول : ما پایین منتظرتونیم. سوهو سر تکون داد و پسرا از اتاق رفتن بیرون. سوهو : خبر داشتی کم خونی داری ؟ #آره. سوهو : مادرت چطور ؟ سرمو انداختم پایین و با انگشتام ور رفتم. سوهو : خودت از کجا فهمیدی ؟ #مدام سرگیجه داشتم و یه چندتا علائم دیگه وقتی در موردش تو چندتا سایت تحقیق کردم فهمیدم کم خونی دارم. سوهو : چرا به مادرت نگفتی ؟ #چون دلم نمی خواست نگرانم بشه همین. سوهو : از این بعد اینجا می مونی اینجا یه سری قانون و مقرراتی داره که باید رعایت کنی. #یعنی دیگه نمی تونم مامانمو ببینم ؟ سوهو : فعلا نه. از ته دلم پشیمون بودم که نتونستم مامانو بغل کنم بهش بگم چقدر دوسش دارم و به پنجره ی بزرگ اتاق خیره شدم. سوهو : ولی گربت رو اوردم با خودم. با ذوق نگاش کردم. #خب میشه برام بیاریش ؟
سوهو : اول قوانین رو بهت میگم بعدش جودی رو میدم بهت. #هوفففف مسخرس مسخر... سوهو : بدون اجازه ی من حق نداری پاتو از عمارت بزاری بیرون ، از ساعت 10 به بعد باید داخل اتاقت باشی ، به حرفای پسرا هم گوش میدی ، دارو هایی که برای کم خونیت بهت می دن رو به موقع می خوری و در ضمن طبقه ی بالا نمی ری اونجا ممنوعه. #مگه از ساعت ده به بعد چی میشه که نباید بیام بیرون ؟ سوهو : تو دخالت نکن. #همه ی اینا قبول ولی گربه رو بده. با کلافگی سرشو تکون داد و رفت بیرون بعد زود برگشت داخل جودی هم تو دستش بود. انگار تا منو دید چشماش برق زد. تا دستمو سمتش دراز کردم تا بگیرمش سوهو کشیدش عقب. #هی چیکار می کنی ؟ سوهو : زیاد تو چشماش خیره نشو. #پسر تو خیلی خرافاتی هستی. اخم کم رنگی روی پیشونیش نشست. سوهو : بعدا می فهمی چرا میگم اینکار رو نکن. بعد جودی رو سمتم دراز کرد منم سریع از دستش گرفتمش.
Part_9
#واو اینجا دیگه کجاس اینجا رو همیشه تو فیلما می دیدم. پسرا دهنشون باز مونده بود. #چیه ؟ یکیش اومد جلو و دستشو طرفم دراز کرد. _سلام من بیون بکهیون هستم تو می تونی منو بک صدا کنی. باهاش محترمانه دست دادم. _سلام منم... بک : یونسوک.
---------------
با بغض پاهای سوهو رو گرفتم. #تو رو خدا منو برگردون پیش مامانم خواهش می کنممم. کریس : این چرا خفه نمیشه الان یک ساعته داره اینجوری گریه می کنه. سوهو کلافه نگاهی به من انداخت. با حرص سعی داشت منو از خودش جدا کنه ولی نمی دونست تا وقتی من نخوام از هیچ کس جدا نمیشم. از بس گریه کرده بودم سکسکم گرفته بود و چشمه ی اشکم خشک. تا خواستم حرف بزنم سرم تیر کشید و سقوط کردم و صدای اطرافیانم خیلی واضح نبود.
---------------
سوزش ریزی تو دستم حس کردم ، به شدت تشنه بودم و آب می خواستم. #آ...آب. بکهیون : ععع بچه ها بیاید بیدار شد. تازه دقت کردم دیدم به دستم سرم وصل شده. سوهو و پسرا با هم اومدن داخل اتاق. سوهو : برید بیرون باید چکش کنم. #ینی چی چک کنم؟ چانیول : ما پایین منتظرتونیم. سوهو سر تکون داد و پسرا از اتاق رفتن بیرون. سوهو : خبر داشتی کم خونی داری ؟ #آره. سوهو : مادرت چطور ؟ سرمو انداختم پایین و با انگشتام ور رفتم. سوهو : خودت از کجا فهمیدی ؟ #مدام سرگیجه داشتم و یه چندتا علائم دیگه وقتی در موردش تو چندتا سایت تحقیق کردم فهمیدم کم خونی دارم. سوهو : چرا به مادرت نگفتی ؟ #چون دلم نمی خواست نگرانم بشه همین. سوهو : از این بعد اینجا می مونی اینجا یه سری قانون و مقرراتی داره که باید رعایت کنی. #یعنی دیگه نمی تونم مامانمو ببینم ؟ سوهو : فعلا نه. از ته دلم پشیمون بودم که نتونستم مامانو بغل کنم بهش بگم چقدر دوسش دارم و به پنجره ی بزرگ اتاق خیره شدم. سوهو : ولی گربت رو اوردم با خودم. با ذوق نگاش کردم. #خب میشه برام بیاریش ؟
سوهو : اول قوانین رو بهت میگم بعدش جودی رو میدم بهت. #هوفففف مسخرس مسخر... سوهو : بدون اجازه ی من حق نداری پاتو از عمارت بزاری بیرون ، از ساعت 10 به بعد باید داخل اتاقت باشی ، به حرفای پسرا هم گوش میدی ، دارو هایی که برای کم خونیت بهت می دن رو به موقع می خوری و در ضمن طبقه ی بالا نمی ری اونجا ممنوعه. #مگه از ساعت ده به بعد چی میشه که نباید بیام بیرون ؟ سوهو : تو دخالت نکن. #همه ی اینا قبول ولی گربه رو بده. با کلافگی سرشو تکون داد و رفت بیرون بعد زود برگشت داخل جودی هم تو دستش بود. انگار تا منو دید چشماش برق زد. تا دستمو سمتش دراز کردم تا بگیرمش سوهو کشیدش عقب. #هی چیکار می کنی ؟ سوهو : زیاد تو چشماش خیره نشو. #پسر تو خیلی خرافاتی هستی. اخم کم رنگی روی پیشونیش نشست. سوهو : بعدا می فهمی چرا میگم اینکار رو نکن. بعد جودی رو سمتم دراز کرد منم سریع از دستش گرفتمش.
۳.۲k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.