پرنسس سرخ
پرنسس سرخ
Part_11
لوهان : در باز نمیشه. سوهو : لنتی درو قفل کرده. لوهان : کلید یدک داری؟ لی : باید یه کاری کنیم چرا اینجوری دارید نگاه هم دیگه می کنید ؟ چانیول : کلید یدکا نیستن. لوهان : باید درو بشکنیم. سهون : بوی خون نمیاد ؟ لوهان : شما نباید بیاید خودم درو می شکونم. سوهو : اما... لوهان : اگه بیاید ممکنه بهش آسیب بزنید همین الانشم جونش در خطره. همه قانع شدن لوهان رفت بالا و چندتا تنه ی محکم به در زد تا قفل شکست و تونست بره داخل. ولی یه صحنه ی دلخراش رو رو به روی خودش دید. یونسوک در حالی که خون بالا اورده بود و گربش رو در آغوش گرفته بود از هوش رفته بود. گربش جودی هم خون بالا اورده بود. لوهان با ترس یونسوک رو بغل کرد و موهاش رو از توی صورتش کنار زد. لوهان : چشماتو باز کن لطفا. دستشو رو پیشونی دخترک کشید و دید خیلی داغه تمام بدنش مثل کوره ی آتیش داغ بود.
_________
یونسوک به سختی چشماشو باز کرد و به اطرافش خیره شد کمی چشمای دو رنگش را باز و بسته کرد تا تصاویر برایش واضح شوند. لوهان بالای سرش نشسته بود و پارچه ی نم دار را روی پیشانی اش قرار می داد. #م..من..ک..کجام... لوهان : الان خیلی حالت خوب نیست بهتره زیاد صحبت نکنی تا اذیت نشی بعدا راجبش حرف می زنیم باشه ؟؟ یونسوک با بی حالی چشمانش را به نشانه باشه یک بار باز و بسته کرد. یونسوک با بغض و لحن بچگانه ای نالید : دلم برای مامانم تنگ شده.. لوهان غمگین بهش خیره شد و دستای ظریف و کوچکش را در دست گرفت و فشرد. لوهان : ناراحت نباش یه روز دوباره می تونی ببینیش. یونسوک : باشه چون تو میگی قبوله. لوهان لبخند کوتاهی زد. لوهان :درد نداری ؟ یونسوک سرش را به نشانه ی نه به چپ و راست تکان داد. در اتاق باز شد و چانیول و بکهیون اومدن داخل. چانیول : مزاحم نیستیم که ؟ ولی یونسوک تا اون دوتا رو دید با ترس و وحشت پشت لوهان قایم شد.
یونسوک : تمام تنم می لرزید هنوز تو شوک تمام اتفاقاتی که امروز برام افتاده بود بودم. به تنها کسی که می تونستم الان اعتماد کنم لوهان بود ولی از بس حالم بد بود به این فکر نکردم که چرا وقتی دستم زخمی شد لوهان مثل بقیه اون جوری عکس العمل نشون نداد و فقط کمکم کرد؟ در اتاق باز شد و چانیول و بکهیون اومدن داخل. چانیول : مزاحم نیستیم که ؟ منم ترسیدم پشت لوهان قایم شدم و دستامو محکم دورش حلقه کردم. لوهان : نگران نباش اونا بهت هیچ آسیبی نمی رسونن. بکهیون اومد جلو و دستش رو طرف من دراز کرد ولی من جیغ کشیدم و بیشتر به لوهان چسبیدم. بکهیون : متاسفم که باعث آزارت شدیم. چانیول : بهتره ما بریم تا اون یکم استراحت کنه. وقتی از اتاق رفتن بیرون از لوهان جدا شدم و رفتم زیر پتو. تازه یادم افتاد جودی پیشم نیست. #جودی کو ؟ لوهان : ینی ندیدی اونجا داره استراحت می کنه ؟
Part_11
لوهان : در باز نمیشه. سوهو : لنتی درو قفل کرده. لوهان : کلید یدک داری؟ لی : باید یه کاری کنیم چرا اینجوری دارید نگاه هم دیگه می کنید ؟ چانیول : کلید یدکا نیستن. لوهان : باید درو بشکنیم. سهون : بوی خون نمیاد ؟ لوهان : شما نباید بیاید خودم درو می شکونم. سوهو : اما... لوهان : اگه بیاید ممکنه بهش آسیب بزنید همین الانشم جونش در خطره. همه قانع شدن لوهان رفت بالا و چندتا تنه ی محکم به در زد تا قفل شکست و تونست بره داخل. ولی یه صحنه ی دلخراش رو رو به روی خودش دید. یونسوک در حالی که خون بالا اورده بود و گربش رو در آغوش گرفته بود از هوش رفته بود. گربش جودی هم خون بالا اورده بود. لوهان با ترس یونسوک رو بغل کرد و موهاش رو از توی صورتش کنار زد. لوهان : چشماتو باز کن لطفا. دستشو رو پیشونی دخترک کشید و دید خیلی داغه تمام بدنش مثل کوره ی آتیش داغ بود.
_________
یونسوک به سختی چشماشو باز کرد و به اطرافش خیره شد کمی چشمای دو رنگش را باز و بسته کرد تا تصاویر برایش واضح شوند. لوهان بالای سرش نشسته بود و پارچه ی نم دار را روی پیشانی اش قرار می داد. #م..من..ک..کجام... لوهان : الان خیلی حالت خوب نیست بهتره زیاد صحبت نکنی تا اذیت نشی بعدا راجبش حرف می زنیم باشه ؟؟ یونسوک با بی حالی چشمانش را به نشانه باشه یک بار باز و بسته کرد. یونسوک با بغض و لحن بچگانه ای نالید : دلم برای مامانم تنگ شده.. لوهان غمگین بهش خیره شد و دستای ظریف و کوچکش را در دست گرفت و فشرد. لوهان : ناراحت نباش یه روز دوباره می تونی ببینیش. یونسوک : باشه چون تو میگی قبوله. لوهان لبخند کوتاهی زد. لوهان :درد نداری ؟ یونسوک سرش را به نشانه ی نه به چپ و راست تکان داد. در اتاق باز شد و چانیول و بکهیون اومدن داخل. چانیول : مزاحم نیستیم که ؟ ولی یونسوک تا اون دوتا رو دید با ترس و وحشت پشت لوهان قایم شد.
یونسوک : تمام تنم می لرزید هنوز تو شوک تمام اتفاقاتی که امروز برام افتاده بود بودم. به تنها کسی که می تونستم الان اعتماد کنم لوهان بود ولی از بس حالم بد بود به این فکر نکردم که چرا وقتی دستم زخمی شد لوهان مثل بقیه اون جوری عکس العمل نشون نداد و فقط کمکم کرد؟ در اتاق باز شد و چانیول و بکهیون اومدن داخل. چانیول : مزاحم نیستیم که ؟ منم ترسیدم پشت لوهان قایم شدم و دستامو محکم دورش حلقه کردم. لوهان : نگران نباش اونا بهت هیچ آسیبی نمی رسونن. بکهیون اومد جلو و دستش رو طرف من دراز کرد ولی من جیغ کشیدم و بیشتر به لوهان چسبیدم. بکهیون : متاسفم که باعث آزارت شدیم. چانیول : بهتره ما بریم تا اون یکم استراحت کنه. وقتی از اتاق رفتن بیرون از لوهان جدا شدم و رفتم زیر پتو. تازه یادم افتاد جودی پیشم نیست. #جودی کو ؟ لوهان : ینی ندیدی اونجا داره استراحت می کنه ؟
۲.۶k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.