پرنسس سرخ
پرنسس سرخ
Part_10
سوهو : الان بیا بریم پایین با پسرا آشنا شو. #نمیشه من نیام ؟
پوزخندی زد و دستمو دنبال خودش کشید...خیلی مسخرس انگار فقط یه عروسک خیمه شب بازیم..
#دستمو ول کن وحشی. تائو : ببین بچه اگه بخوای هر روز اینقدر جیغ جیغ کنی تضمین نمی کنم که حنجرت سالم بمونه. #برو کنار. سهون : این دختره رو تا کی اینجا نگه می داری ؟ #می بینی حتی این پسرا هم با موندن من تو خونه اشون مشکل دارن. شیومین : چرا با این بچه اینجوری رفتار کردی نگاه کن زیر چشماش گود افتاده. #تو لازم نکرده به فکر من باشی شما همتون یه مشت احمقید. چون دستمو محکم زدم رو میز یکم خراش برداشت خون اومد. به وضوح دیدم که چجوری چشمشون به زخم منه و چشماشون مث خون قرمز شده. آب گلومو قورت دادم و با سرعت از پله ها دویدم بالا اونا هم پشت سرم داشتن میومدن. منم مدام جیغ می کشیدم. ساق پام از پشت کشیده شد چون جوراب پام بود لیز خوردم و پرت شدم پایین. هر دوازده نفرشون بالا سرم ایستاده بودن. #ازم فاصله بگیریدددد. کیونگسو : دیگه خیلی دیر شده. لوهان : بیا این پارچه رو بگیر ببند دور دستت نذار اون خون معلوم بشه. با ترس سر تکون دادم و پارچه رو تند دور دستم پیچیدم. سوهو با خشم تو صورتم غرید : برو تو اتاققق. هق هقم اوج گرفت و سریع برگشتم تو اتاقم و درو قفل کردم و پشت در نشستم. جودی رو که تمام مدت مثل یه عروسک تو بغل فشرده بودم رو رها کردم و زانو هامو تو شکمم جمع کردم.
سوم شخص : سوهو با حرص بطریه شیشه ای رو پرت کرد طرف دیوار و فریاد کشید. کریس : هی آروم باش چیزی نشد که... سوهو : اون نباید الان می فهمید. لوهان : من میرم پیشش. سوهو : اجازه نمی دم. تائو : سوهو بیا درکش کنیم الان تو شوکه ببین لوهان تنها کسیه که می تونه باهاش کنار بیاد بزار بره. چانیول : کم مونده بود تیکه تیکش کنیم. بکهیون : لوهان برو مواظبش باش. سهون : الان حتما از هممون متنفره. لوهان : نگران نباشید من حلش می کنم. کریس : موندم چرا الان باید از یه دختر بچه ی 15 ساله مراقبت کنیم؟ سوهو : یادت رفته قول و قرارمون سره چی بود ؟ کریس : اینو یادت نره که من هرچی رو بخوام به دست میارم. کای : می دونم که هممون اونو برای یه هدف می خوایم و هدفمون ایجاد صلح هست ولی... لی : ولی اون دختر اینجا جاش امن نیست. لوهان : بزارید قبلش من برم بهش سر بزنم بعد نظر بدید. همه سکوت کردن و لوهان با دلخوری بهشون خیره شد و با تاسف سر تکون داد و رفت طبقه ی بالا پیش یونسوک. جلوی در اتاقش ایستاد و تقه ای کوتاه به در زد ولی هیچ صدایی نشنید تنها صدای ناله ی ریز جودی گربه ی یونسوک به گوش می رسید. لوهان دستگیره ی در رو آروم کشید پایین ولی هرچی هولش داد باز نشد معلوم بود که در قفله..
با اضطراب برگشت پایین. پسرا با تعجب بهش خیره شده بودن. سوهو : چی شد؟
Part_10
سوهو : الان بیا بریم پایین با پسرا آشنا شو. #نمیشه من نیام ؟
پوزخندی زد و دستمو دنبال خودش کشید...خیلی مسخرس انگار فقط یه عروسک خیمه شب بازیم..
#دستمو ول کن وحشی. تائو : ببین بچه اگه بخوای هر روز اینقدر جیغ جیغ کنی تضمین نمی کنم که حنجرت سالم بمونه. #برو کنار. سهون : این دختره رو تا کی اینجا نگه می داری ؟ #می بینی حتی این پسرا هم با موندن من تو خونه اشون مشکل دارن. شیومین : چرا با این بچه اینجوری رفتار کردی نگاه کن زیر چشماش گود افتاده. #تو لازم نکرده به فکر من باشی شما همتون یه مشت احمقید. چون دستمو محکم زدم رو میز یکم خراش برداشت خون اومد. به وضوح دیدم که چجوری چشمشون به زخم منه و چشماشون مث خون قرمز شده. آب گلومو قورت دادم و با سرعت از پله ها دویدم بالا اونا هم پشت سرم داشتن میومدن. منم مدام جیغ می کشیدم. ساق پام از پشت کشیده شد چون جوراب پام بود لیز خوردم و پرت شدم پایین. هر دوازده نفرشون بالا سرم ایستاده بودن. #ازم فاصله بگیریدددد. کیونگسو : دیگه خیلی دیر شده. لوهان : بیا این پارچه رو بگیر ببند دور دستت نذار اون خون معلوم بشه. با ترس سر تکون دادم و پارچه رو تند دور دستم پیچیدم. سوهو با خشم تو صورتم غرید : برو تو اتاققق. هق هقم اوج گرفت و سریع برگشتم تو اتاقم و درو قفل کردم و پشت در نشستم. جودی رو که تمام مدت مثل یه عروسک تو بغل فشرده بودم رو رها کردم و زانو هامو تو شکمم جمع کردم.
سوم شخص : سوهو با حرص بطریه شیشه ای رو پرت کرد طرف دیوار و فریاد کشید. کریس : هی آروم باش چیزی نشد که... سوهو : اون نباید الان می فهمید. لوهان : من میرم پیشش. سوهو : اجازه نمی دم. تائو : سوهو بیا درکش کنیم الان تو شوکه ببین لوهان تنها کسیه که می تونه باهاش کنار بیاد بزار بره. چانیول : کم مونده بود تیکه تیکش کنیم. بکهیون : لوهان برو مواظبش باش. سهون : الان حتما از هممون متنفره. لوهان : نگران نباشید من حلش می کنم. کریس : موندم چرا الان باید از یه دختر بچه ی 15 ساله مراقبت کنیم؟ سوهو : یادت رفته قول و قرارمون سره چی بود ؟ کریس : اینو یادت نره که من هرچی رو بخوام به دست میارم. کای : می دونم که هممون اونو برای یه هدف می خوایم و هدفمون ایجاد صلح هست ولی... لی : ولی اون دختر اینجا جاش امن نیست. لوهان : بزارید قبلش من برم بهش سر بزنم بعد نظر بدید. همه سکوت کردن و لوهان با دلخوری بهشون خیره شد و با تاسف سر تکون داد و رفت طبقه ی بالا پیش یونسوک. جلوی در اتاقش ایستاد و تقه ای کوتاه به در زد ولی هیچ صدایی نشنید تنها صدای ناله ی ریز جودی گربه ی یونسوک به گوش می رسید. لوهان دستگیره ی در رو آروم کشید پایین ولی هرچی هولش داد باز نشد معلوم بود که در قفله..
با اضطراب برگشت پایین. پسرا با تعجب بهش خیره شده بودن. سوهو : چی شد؟
۳.۲k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.