Part 3
Part 3
ویو ات نشستم فیلم سلطنت ابدی رو دیدم*بچه ها فیلمش رو ببینین خیلی قشنگه* داشتم همینطوری خوراکی میخوردم که یهو در اتاقم باز شد و جیمین اومد تو
ات:یه وقت در نزنیا دستت میشکنه خدای نکرده*کنایه دار*
جیمین:تو نگران دست من نباش نمیشکنه میخواستم بگم ناهار تا ساعت ۲ خورده میشه شام هم قبل ساعت ۸ اوکی؟*این رژیم خودم بود🤣*
ات:ایشششش واس این اومدی بالا راستی بهت فوش بدم ناراحت میشی؟
جیمین:نع راحت باش
ات:پس خیلی گاوی که واس این اون همه پله اومدی بالا بعدش چرا به اجوما نگفتی
جیمین:خودم خواستم بیام بگم ایشش اصلا لیاقت نداری که بابای
ات:خدافز اوشکول
جیمین:یهو منو عصبی نکن میزنم به فاکت میدما
ات:وای وای وای چقدر ترسیدم بروگمشو بیرونننن دیگهههه تو اتاق خودمم نمیتونم راحت باشممممم
جیمین:اااااا باشه رفتم اووو راستی تو خدمتکار شخصی منی پس راجب یه چی میخوام باهات بحرفم
ات:اوفففف خدایاااا من سنگ دستشویی بودم راحت تر بودم تا خود واقعیم ولی حال میدادا اونجای تورو میدیدم*با خنده*
جیمین:خیلی داری پرو میشی گمشو بیا کارت دارم
ات:تو کار داری من بیام
جیمین:گااااااددددددد*داد*باشه من میام فیلم رو قطع کن
فیلم رو قطع کردم دیدم دور گردن جیمین یه گردنبند که طرح قلب داره
ات:دوست دخترت بهت داد ؟گردنبند رو میگم
جیمین:من قبلا یه دوست دختر داشتم که کات کردیم بخاطر مشکل خانوادگی و این یادگاری اونه
اومد کنارم نشست
جیمین:ات من یه شرکت مافیایی دارم که نیاز به منشی دارم از تو میخوام منشی من بشی
ات:چشم چشم عباس آقا همینطوری واس خودت میبافی و میدوزی؟*نمیدونم درست نوشتم یا نه*ولی بستگی داره ساعت چند صبح پاشم
جیمین:ساعت ۹ میریم ۱ برمیگردیم ناهار میخوریم و ساعت ۵ تا ۹ و روز های زوج هست و آخر هفته هم تعطیل یعنی شنبه ۲شنبه ۴شنبه میریم شرکت
ات:خوشم اومد نیرو واس تفنگ نمیخوای مثلا ماموریت؟
جیمین:چرا میخوام نکنه میخوای بیای؟
ات:وقتی تفنگ بازی های منو ندید زر اهم ببخشید حرف الکی نزن
اول لایک بعد پارت بعدی
ویو ات نشستم فیلم سلطنت ابدی رو دیدم*بچه ها فیلمش رو ببینین خیلی قشنگه* داشتم همینطوری خوراکی میخوردم که یهو در اتاقم باز شد و جیمین اومد تو
ات:یه وقت در نزنیا دستت میشکنه خدای نکرده*کنایه دار*
جیمین:تو نگران دست من نباش نمیشکنه میخواستم بگم ناهار تا ساعت ۲ خورده میشه شام هم قبل ساعت ۸ اوکی؟*این رژیم خودم بود🤣*
ات:ایشششش واس این اومدی بالا راستی بهت فوش بدم ناراحت میشی؟
جیمین:نع راحت باش
ات:پس خیلی گاوی که واس این اون همه پله اومدی بالا بعدش چرا به اجوما نگفتی
جیمین:خودم خواستم بیام بگم ایشش اصلا لیاقت نداری که بابای
ات:خدافز اوشکول
جیمین:یهو منو عصبی نکن میزنم به فاکت میدما
ات:وای وای وای چقدر ترسیدم بروگمشو بیرونننن دیگهههه تو اتاق خودمم نمیتونم راحت باشممممم
جیمین:اااااا باشه رفتم اووو راستی تو خدمتکار شخصی منی پس راجب یه چی میخوام باهات بحرفم
ات:اوفففف خدایاااا من سنگ دستشویی بودم راحت تر بودم تا خود واقعیم ولی حال میدادا اونجای تورو میدیدم*با خنده*
جیمین:خیلی داری پرو میشی گمشو بیا کارت دارم
ات:تو کار داری من بیام
جیمین:گااااااددددددد*داد*باشه من میام فیلم رو قطع کن
فیلم رو قطع کردم دیدم دور گردن جیمین یه گردنبند که طرح قلب داره
ات:دوست دخترت بهت داد ؟گردنبند رو میگم
جیمین:من قبلا یه دوست دختر داشتم که کات کردیم بخاطر مشکل خانوادگی و این یادگاری اونه
اومد کنارم نشست
جیمین:ات من یه شرکت مافیایی دارم که نیاز به منشی دارم از تو میخوام منشی من بشی
ات:چشم چشم عباس آقا همینطوری واس خودت میبافی و میدوزی؟*نمیدونم درست نوشتم یا نه*ولی بستگی داره ساعت چند صبح پاشم
جیمین:ساعت ۹ میریم ۱ برمیگردیم ناهار میخوریم و ساعت ۵ تا ۹ و روز های زوج هست و آخر هفته هم تعطیل یعنی شنبه ۲شنبه ۴شنبه میریم شرکت
ات:خوشم اومد نیرو واس تفنگ نمیخوای مثلا ماموریت؟
جیمین:چرا میخوام نکنه میخوای بیای؟
ات:وقتی تفنگ بازی های منو ندید زر اهم ببخشید حرف الکی نزن
اول لایک بعد پارت بعدی
۸.۵k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.