part34
part34
تهیونگ: هیچی شوخی کردم ا/ت وقتش کِیه؟ کی میخوای بهم بگی که چرا باهام قرار نمیزاری؟
ا/ت: من که میخوام باهم باشیم خیلی خیلی هم دوست دارم ولی
تهیونگ: ولی چی؟
ا/ت: تو منو دوست نداری
تهیونگ: من؟ من دوست ندارم عاشقتم
ا/ت: نه من میدونم تو یکی دیگرو دوست داری
تهیونگ: کیو؟
ا/ت: لونا
تهیونگ: لونا
ا/ت: اره فک نکن یادم رفته اونروز داشتی به چونهو میگفتی ا/ت رو فراموش کردی الان عاشق لونا هستی
تهیونگ: منظورت روزی که باهام کات کردیه؟
ا/ت: اره
تهیونگ: مگه خودت نگفتی به چونهو نگم
ا/ت: خب اره من گفتم ولی تو گفتی از اون خوشت میاد
تهیونگ: نکنه بخاطر همین باهام کات کردی و بهم گفتی تهجون دوست داری؟
ا/ت: اره
تهیونگ: وایی ا/ت نمیشد اینو زودتر بهم میگفتی؟
ا/ت: خب بگو لونا کیه؟
تهیونگ: اگه بهم نمیگفتی الان همه چیز تغییر کرده بود
ا/ت:منظورت چیه؟
تهیونگ: یادت به 15سال پیش میاد
ا/ت: من نمیدونم الان چند سالمه تو میگی 15 سال پیش
تهیونگ: خب اگه بری دفترچتو بخونی میفهمی
ا/ت: کدوم دفترچه؟
تهیونگ: صورتیه
ا/ت: چی داخلش نوشتم؟
تهیونگ: برو بخون میفهمی
ا/ت: خب الان چیکار کنیم
تهیونگ: نمیدونم
ا/ت: گفتی پرواز مامان و بابات کنسل شده
تهیونگ: اره
ا/ت: پس چرا موندیم بریم دیگه
تهیونگ: با من میای؟
ا/ت: اهمم اره
تهیونگ: باشه بریم خب کجا بریم؟
ا/ت: من میخوام برم خونه
تهیونگ: باشه
چند دقیقه بعد
ا/ت: مامان من برگشتم
رفتم تو اتاقم به سختی دفترچمو پیدا کردم
[امروز من و تهیونگ با پدرومادرم به
کوهنوردی رفتیم و یک ساعتی میشه که برگشتیم خیلی خوش گذشت منو تهیونگ برای خودمون یه اسم دیگه گذاشتیم اسم من لونا و اسم تهیونگ تو دفترچه خودش ادامه رو نوشته]
لونا یعنی من بودم چرا زودتر نفهمیدم
شب
خودم تنها خونه بودم
تق تق تق
ا/ت: مامان شمایید؟
رفتم درو باز کردم
تهیونگ: سلام
درو بستم
تهیونگ: ا/ت
دوباره درو باز کردم
ا/ت: سلام یه لحظه ترسیدم
تهیونگ: خاله و عمو هستن؟
ا/ت: نه خودم تنهام
تهیونگ: نمیترسی؟
ا/ت: ترس؟ نه نمیترسم ولی خب اگه میخوای بیا داخل
تهیونگ: باشه
ا/ت: میای؟
تهیونگ: اره
ا/ت: خب بیا
تهیونگ: ا/ت یه لحظه نگام کن
ا/ت: بله
تهیونگ: چرا دستات میلرزه انگار استرس داری چیزی شده من تهیونگم باهم بزرگ شدیم ولی اگه واقعا معذبی بهم بگو میتونم برم
ا/ت: نه نه بیا داخل
تهیونگ: باشه ولی ما تاحالا کم خونه تنها نبودیم انگار خیلی استرس داری
ا/ت: نه خوبم
#فیک
#سناریو
ببخشید ببخشید دیر به دیر میزارم فراموش کرده بودم و اینکه روزتون هم مبارک💞🧡(با تاخیر)
تهیونگ: هیچی شوخی کردم ا/ت وقتش کِیه؟ کی میخوای بهم بگی که چرا باهام قرار نمیزاری؟
ا/ت: من که میخوام باهم باشیم خیلی خیلی هم دوست دارم ولی
تهیونگ: ولی چی؟
ا/ت: تو منو دوست نداری
تهیونگ: من؟ من دوست ندارم عاشقتم
ا/ت: نه من میدونم تو یکی دیگرو دوست داری
تهیونگ: کیو؟
ا/ت: لونا
تهیونگ: لونا
ا/ت: اره فک نکن یادم رفته اونروز داشتی به چونهو میگفتی ا/ت رو فراموش کردی الان عاشق لونا هستی
تهیونگ: منظورت روزی که باهام کات کردیه؟
ا/ت: اره
تهیونگ: مگه خودت نگفتی به چونهو نگم
ا/ت: خب اره من گفتم ولی تو گفتی از اون خوشت میاد
تهیونگ: نکنه بخاطر همین باهام کات کردی و بهم گفتی تهجون دوست داری؟
ا/ت: اره
تهیونگ: وایی ا/ت نمیشد اینو زودتر بهم میگفتی؟
ا/ت: خب بگو لونا کیه؟
تهیونگ: اگه بهم نمیگفتی الان همه چیز تغییر کرده بود
ا/ت:منظورت چیه؟
تهیونگ: یادت به 15سال پیش میاد
ا/ت: من نمیدونم الان چند سالمه تو میگی 15 سال پیش
تهیونگ: خب اگه بری دفترچتو بخونی میفهمی
ا/ت: کدوم دفترچه؟
تهیونگ: صورتیه
ا/ت: چی داخلش نوشتم؟
تهیونگ: برو بخون میفهمی
ا/ت: خب الان چیکار کنیم
تهیونگ: نمیدونم
ا/ت: گفتی پرواز مامان و بابات کنسل شده
تهیونگ: اره
ا/ت: پس چرا موندیم بریم دیگه
تهیونگ: با من میای؟
ا/ت: اهمم اره
تهیونگ: باشه بریم خب کجا بریم؟
ا/ت: من میخوام برم خونه
تهیونگ: باشه
چند دقیقه بعد
ا/ت: مامان من برگشتم
رفتم تو اتاقم به سختی دفترچمو پیدا کردم
[امروز من و تهیونگ با پدرومادرم به
کوهنوردی رفتیم و یک ساعتی میشه که برگشتیم خیلی خوش گذشت منو تهیونگ برای خودمون یه اسم دیگه گذاشتیم اسم من لونا و اسم تهیونگ تو دفترچه خودش ادامه رو نوشته]
لونا یعنی من بودم چرا زودتر نفهمیدم
شب
خودم تنها خونه بودم
تق تق تق
ا/ت: مامان شمایید؟
رفتم درو باز کردم
تهیونگ: سلام
درو بستم
تهیونگ: ا/ت
دوباره درو باز کردم
ا/ت: سلام یه لحظه ترسیدم
تهیونگ: خاله و عمو هستن؟
ا/ت: نه خودم تنهام
تهیونگ: نمیترسی؟
ا/ت: ترس؟ نه نمیترسم ولی خب اگه میخوای بیا داخل
تهیونگ: باشه
ا/ت: میای؟
تهیونگ: اره
ا/ت: خب بیا
تهیونگ: ا/ت یه لحظه نگام کن
ا/ت: بله
تهیونگ: چرا دستات میلرزه انگار استرس داری چیزی شده من تهیونگم باهم بزرگ شدیم ولی اگه واقعا معذبی بهم بگو میتونم برم
ا/ت: نه نه بیا داخل
تهیونگ: باشه ولی ما تاحالا کم خونه تنها نبودیم انگار خیلی استرس داری
ا/ت: نه خوبم
#فیک
#سناریو
ببخشید ببخشید دیر به دیر میزارم فراموش کرده بودم و اینکه روزتون هم مبارک💞🧡(با تاخیر)
۴۲.۱k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.