بهشت من
بهشت من
پارت بیست و دوم
حواسم نبوده کوچه یه طرفه بود یه ماششنم داشت از جلو میومد سمت راستم یه کوچه بود پیچیدم تو اون کوچه ماشینه که دنبالم بود گم کرد مرتیکه دیوونه
داشتم راه می افتادم که یکی زد به شیشه ماشین برگشتم دیدم دامون بود
الیا:تو اینجا چی کار میکنی
دامون:پنجره رو بده پایین
الیا:نمیخوام
دامون:باز نمیکنی هان
با مشت میزد رو شیشه ماشین میترسیدم بشکنه شیشه رو دادم پایین
الیا:چته(باعصبانیت)
دامون:من باید اینو بهت بگم که تلفن رو قطع کردی عین دیوونه ها تو کوچه ها میپیچی
الیا:تو از در خونه دنبالم بود
دامون:از در خونه نه از کافه که امدی بیرون تو کافه بودم
الیا:باکی اون وقت
دامون:تو با کی بودی
الیا:تنها برای خودم ایس امزیکانو سفارش دادم و کاپ کیک
دامون:پس اون پسره که بود
الیا:مزاحم....میخوام برم
داشتم شیشه رو میدادم بالا
دامون:در ماشین رو باز کن میخوام بیام تو
الیا:نمیخوام
میخواست حرف بزنه گازشو گرفتم و رفتم
رفتم بام تهران تا رسیدم اونجا شب شده بود خیلی گشنم هم بود بالای کوه یه رستوران خیلی لاکچری بود ماشین رو پترک کردم رفتم تو رستوران همه دونفره بودن به جز من نشستم روی یکی از صندلی های یه نفره یه دختره امد سمتم
دختره:سلام
الیا:سلام
دختره:سفارشی دارین
الیا:گارسونی اصلا بهت نمیخوره ...... اره اگر میشه دوسیخ بال کبابی تند و مزه برای مشروب و یه شیشه شراب
دختره:باشه
رفت منم رفتم توی گوشیم داشتم توی گوشیم میچرخیدم که یه صدا اشنا امد
برگشتم دیدم پرهامه
الیا:پرهام چه عجب ما شما رو دیدم
بلند شدم بغلش کردم امد نشست رو به روم
پرهام:چقدر خوشگل شدی
الیا:مرسی
پرهام:چی سفارش دادی؟
الیا:دوسیخ بال کبابی تند و یه شراب و مزه هاش
پرهام:اهان
الیا:پرهام تو هم مثل من تنها اپدی چرا
پرهام:هیچی کسی رو نداشتم باهام بیاد
الیا:منم
همین طور داشتیم حرف میزدیم که سفارش رو اوردن
پرهام دو شیشه شراب دیگه هم گفت بیارن باهم نشستیم خوردن اون از عشقش میگفت منم از دامون میگفتم که انقدر حرف میزدیم که اصلا حواسمون نبود سه تا شیشه شراب خوردیم
همین طوری مست بودیم دتشتیم میرفتیم سمت ماشی که یهو.....
(بچه ها بهنظر شما با دامون ازدواج کنه یا پرهام)
پارت بیست و دوم
حواسم نبوده کوچه یه طرفه بود یه ماششنم داشت از جلو میومد سمت راستم یه کوچه بود پیچیدم تو اون کوچه ماشینه که دنبالم بود گم کرد مرتیکه دیوونه
داشتم راه می افتادم که یکی زد به شیشه ماشین برگشتم دیدم دامون بود
الیا:تو اینجا چی کار میکنی
دامون:پنجره رو بده پایین
الیا:نمیخوام
دامون:باز نمیکنی هان
با مشت میزد رو شیشه ماشین میترسیدم بشکنه شیشه رو دادم پایین
الیا:چته(باعصبانیت)
دامون:من باید اینو بهت بگم که تلفن رو قطع کردی عین دیوونه ها تو کوچه ها میپیچی
الیا:تو از در خونه دنبالم بود
دامون:از در خونه نه از کافه که امدی بیرون تو کافه بودم
الیا:باکی اون وقت
دامون:تو با کی بودی
الیا:تنها برای خودم ایس امزیکانو سفارش دادم و کاپ کیک
دامون:پس اون پسره که بود
الیا:مزاحم....میخوام برم
داشتم شیشه رو میدادم بالا
دامون:در ماشین رو باز کن میخوام بیام تو
الیا:نمیخوام
میخواست حرف بزنه گازشو گرفتم و رفتم
رفتم بام تهران تا رسیدم اونجا شب شده بود خیلی گشنم هم بود بالای کوه یه رستوران خیلی لاکچری بود ماشین رو پترک کردم رفتم تو رستوران همه دونفره بودن به جز من نشستم روی یکی از صندلی های یه نفره یه دختره امد سمتم
دختره:سلام
الیا:سلام
دختره:سفارشی دارین
الیا:گارسونی اصلا بهت نمیخوره ...... اره اگر میشه دوسیخ بال کبابی تند و مزه برای مشروب و یه شیشه شراب
دختره:باشه
رفت منم رفتم توی گوشیم داشتم توی گوشیم میچرخیدم که یه صدا اشنا امد
برگشتم دیدم پرهامه
الیا:پرهام چه عجب ما شما رو دیدم
بلند شدم بغلش کردم امد نشست رو به روم
پرهام:چقدر خوشگل شدی
الیا:مرسی
پرهام:چی سفارش دادی؟
الیا:دوسیخ بال کبابی تند و یه شراب و مزه هاش
پرهام:اهان
الیا:پرهام تو هم مثل من تنها اپدی چرا
پرهام:هیچی کسی رو نداشتم باهام بیاد
الیا:منم
همین طور داشتیم حرف میزدیم که سفارش رو اوردن
پرهام دو شیشه شراب دیگه هم گفت بیارن باهم نشستیم خوردن اون از عشقش میگفت منم از دامون میگفتم که انقدر حرف میزدیم که اصلا حواسمون نبود سه تا شیشه شراب خوردیم
همین طوری مست بودیم دتشتیم میرفتیم سمت ماشی که یهو.....
(بچه ها بهنظر شما با دامون ازدواج کنه یا پرهام)
۴.۹k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.