رویای شیرین
رمان : رویای شیرین
ژانر :#عاشقانه#صحنه_دار# انتقامی
پارت ۹
∆___∆___∆___∆___∆___∆___∆___∆___∆___∆
که یهو ی صدایی از بالا اومد و نویسا حرفشو قطع کرد همه با عجله رفتیم بالا که دیدیم از دماغ کامیار داره خون میاد و زیر چشمش کبود شده و اراد دستشو مش کرده که یکی دیگه بزنه تو صورتش که متین نذاشت بچه ها کامیارو بردن پایین و رها و متین و من موندیم پیش اراد تا ببینیم چیشده رهام اراد بغل کرد درحالی که خیلی ضایع اشک تمساح میریخت
متین : اراد چت شده بود چرا داشتی کامیارو میزدی
اراد : ی چیز شخصی بود که گذشت رفت امشبم اینجا نمونیم بهتره
متین : نظر منم همینه
متین رفت پایینو منم که حس اضافه بودن داشتم رفتم تا امده شم چند دقیقه بعد نویسا ارزوم اومدن واماده شدن البته که کار زیادی نداشتیم فقط درحد عوض کردن لباسامون بود که اونم من فقط کتمو در اورده بودم که سریع تنم کردمو کیفمو گوشیمو برداشتم و وایسادیم با بچه حرف زدن همونجا که وقتی از اتقا اومدیم بیرون رها و اراد و متین دیگه اونجا نبودن تو دلم داشتم فشار می خوردم که رها با اراد رفتن ولی وقتی رفتیم پایین اراد وایساده بود
مبین : رها و متین کجا رفتن
اراد : رها با متین رفت خونه چون مسیراشون یکی بود
ارزو که قرار شد شبو اونجا بمونه منم که معلوم بود باید با کامیار میرفتم ولی اصلا دوست نداشتم با کامیار برم به حیاط که رسیدیم
کامیار : خب نیکا راه من و توهم که یکیه بیا باهم بریم نویسام که با اراد
که اراد حرفشو قطع کرد
اراد : نه جفتشونم من میرسونم تو برو
کامیار اومد چیزی بگه که اراد با نگاهش بهش فهموند که بره
من و نویسام با اراد رفتیم ولی باید از سری بعدی یجوری خودم ماشین بیارم نویسا رو اول رسوند وسطای راه بود که اراد تو ی کوچه خلوت زد کنار سوالی بهش نگاه کردم
اراد : ی سوال میپرسم راستشو بگو
_ بپرس
اراد : کامیار می خواست بهت تج**اوز کنه ؟ .......
ژانر :#عاشقانه#صحنه_دار# انتقامی
پارت ۹
∆___∆___∆___∆___∆___∆___∆___∆___∆___∆
که یهو ی صدایی از بالا اومد و نویسا حرفشو قطع کرد همه با عجله رفتیم بالا که دیدیم از دماغ کامیار داره خون میاد و زیر چشمش کبود شده و اراد دستشو مش کرده که یکی دیگه بزنه تو صورتش که متین نذاشت بچه ها کامیارو بردن پایین و رها و متین و من موندیم پیش اراد تا ببینیم چیشده رهام اراد بغل کرد درحالی که خیلی ضایع اشک تمساح میریخت
متین : اراد چت شده بود چرا داشتی کامیارو میزدی
اراد : ی چیز شخصی بود که گذشت رفت امشبم اینجا نمونیم بهتره
متین : نظر منم همینه
متین رفت پایینو منم که حس اضافه بودن داشتم رفتم تا امده شم چند دقیقه بعد نویسا ارزوم اومدن واماده شدن البته که کار زیادی نداشتیم فقط درحد عوض کردن لباسامون بود که اونم من فقط کتمو در اورده بودم که سریع تنم کردمو کیفمو گوشیمو برداشتم و وایسادیم با بچه حرف زدن همونجا که وقتی از اتقا اومدیم بیرون رها و اراد و متین دیگه اونجا نبودن تو دلم داشتم فشار می خوردم که رها با اراد رفتن ولی وقتی رفتیم پایین اراد وایساده بود
مبین : رها و متین کجا رفتن
اراد : رها با متین رفت خونه چون مسیراشون یکی بود
ارزو که قرار شد شبو اونجا بمونه منم که معلوم بود باید با کامیار میرفتم ولی اصلا دوست نداشتم با کامیار برم به حیاط که رسیدیم
کامیار : خب نیکا راه من و توهم که یکیه بیا باهم بریم نویسام که با اراد
که اراد حرفشو قطع کرد
اراد : نه جفتشونم من میرسونم تو برو
کامیار اومد چیزی بگه که اراد با نگاهش بهش فهموند که بره
من و نویسام با اراد رفتیم ولی باید از سری بعدی یجوری خودم ماشین بیارم نویسا رو اول رسوند وسطای راه بود که اراد تو ی کوچه خلوت زد کنار سوالی بهش نگاه کردم
اراد : ی سوال میپرسم راستشو بگو
_ بپرس
اراد : کامیار می خواست بهت تج**اوز کنه ؟ .......
۸.۰k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.