پارت 3۲ ( زندگی من 🩰 )
پارت 3۲ ( زندگی من 🩰 )
رفتم کلاس و مثل همیشه مکس 💙 و لوکا 🩵 اول از همه اومدند و قبل از اینکه بیان داخل با یه سگ درگیر بودن 😑
و مکس 💙 گوشی باباشو آورده بود 😂 خب بعد خانوم 💛 اومد و لیلی و آلیس اومدن ، آدریک هم اومد ، جک 💚 هم وارد شد 😐 و موشی هم به پای مرگ نزدیک شد 😐 لوکا 🩵 که میگفت بهش احترام بگذارید خودت به گا دادش 😐
بعد چند دقیقه روکی 🩶 اومد ، و قرعه کشی کردیم اسم لیلی بیرون اومد و لوکا 🩵 به شوخی گفت باید شیرینی بیاره 😂
یادم رفت قبل اومدن جک 💚 میا 💜 اومده بود 😅
بعد روکی 🩶 برگه حضور غیاب رو برداشت 😑
و من ازش گرفتم ( پررو 😤 ) بعد وقتی مکس و لوکا میخواستن برن ...
لوکا 🩵 : پیس ! املی 🩷
املی 🩷 : چی ؟
لوکا 🩵 : فردا ساعت ۵:۱۵ بیا کلاس 🤫
املی 🩷 : اوکی
بعد هم رفتن .
جک 💚 هم رفت و منو لیلی و آلیس تو کوچه درباره ی اینکه لیلی چی بیاره 😂 حرف زدیم
بعد اومدند دنبالشون و رفتن
آدریک هم رفت ...
و منو میا 💜 تو کلاس تنها بودیم و درباره ی .... 🔞 حرف زدیم 🤫
راستی امروز من با آدریک ، میا 💜 و لوکا 🩵 تمرین کردم 💗
و اومدن دنبالم میا 💜 هم رفت خونه
رفتم کلاس و مثل همیشه مکس 💙 و لوکا 🩵 اول از همه اومدند و قبل از اینکه بیان داخل با یه سگ درگیر بودن 😑
و مکس 💙 گوشی باباشو آورده بود 😂 خب بعد خانوم 💛 اومد و لیلی و آلیس اومدن ، آدریک هم اومد ، جک 💚 هم وارد شد 😐 و موشی هم به پای مرگ نزدیک شد 😐 لوکا 🩵 که میگفت بهش احترام بگذارید خودت به گا دادش 😐
بعد چند دقیقه روکی 🩶 اومد ، و قرعه کشی کردیم اسم لیلی بیرون اومد و لوکا 🩵 به شوخی گفت باید شیرینی بیاره 😂
یادم رفت قبل اومدن جک 💚 میا 💜 اومده بود 😅
بعد روکی 🩶 برگه حضور غیاب رو برداشت 😑
و من ازش گرفتم ( پررو 😤 ) بعد وقتی مکس و لوکا میخواستن برن ...
لوکا 🩵 : پیس ! املی 🩷
املی 🩷 : چی ؟
لوکا 🩵 : فردا ساعت ۵:۱۵ بیا کلاس 🤫
املی 🩷 : اوکی
بعد هم رفتن .
جک 💚 هم رفت و منو لیلی و آلیس تو کوچه درباره ی اینکه لیلی چی بیاره 😂 حرف زدیم
بعد اومدند دنبالشون و رفتن
آدریک هم رفت ...
و منو میا 💜 تو کلاس تنها بودیم و درباره ی .... 🔞 حرف زدیم 🤫
راستی امروز من با آدریک ، میا 💜 و لوکا 🩵 تمرین کردم 💗
و اومدن دنبالم میا 💜 هم رفت خونه
۷۷۸
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.