love inother style پارت14 شیائوشن جینیونگ
#love_inother_style #پارت14 #شیائوشن #جینیونگ
شیائوشن
من:سلام من اومدم
مامان:خوش اومدی ببخشید من باید برم مطب
من:آهان باشه خداحافظ
مامان:بای عزیزم
جینیونگ:ااا اومدی چطوری بود مدرسه
من:وایی جیم جیم خیلی خوب بود مخصوصا که با یه دختر کیوت همسن خودم اشنا شدم
جینیونگ:اسمش؟!
من:ساکونو یونگ
یهو آب پرید تو گلوش من میگی
من:وایی خوبی جیم.جیم
جینیونگ:ببینم مطمئنی فامیلش این بود
من:آره! چطور؟
جینیونگ:هیچی فقط یه چیزی نظرمو جلب کرد خوب من باید برم
من:کجا میخوایی بری؟
جینیونگ:هیچی با بچه هایی کلاس قرار داریم
من:آهان که بچه هایی کلاس^~^
جینیونگ:یااا مدرسه پسرونه دخترش کجابود حرف میزنی؟
من:خوب بابا گفتم که قرار داری خوشبگذره بهت داداشی
جینیونگ:تنهایی خوشبگذره جوجه
من:یااا جوجه خودتی بی تلبیت بای بای داداشی
جینیونگ:بای
نیم ساعت از رفتن جینیونگ میگذره دفترمو برداشتم و شروع کردم به نوشتن تحلیل آهنگ هایی مورد علاقم
یکمم گیتار زدم
دیدم نخیرر قصد اومدن ندارن شروع کردم به آشپزی کردن بله کار اشپزیمون تموم شد و آشپزخونه رو بمب ترکوندی
لباس هایی کلفتیمو پوشیدم شروع کردم به تمیز کاری بعد از نیم ساعت تموم شد هوف چهارزانو رویی زمین نشسته بودم نفس نفس میزدم
*میگم جینیونگ این گوشیتو گفتی کجا گذاشتی
نهههه این کیه منو با این وضعم ببینه بد میشه خدایا به دادم برس
یهو.اومد تو اشپزخونه
پسره:هیع ببینم تو خدمتکاری؟!
من:یااا چه بچه پرو من دختر این خانواده ام
پسره:چه؟!آخه به تیپت نمیخوره خواهر جینیونگ باشی
من:هع پس تو از اون پسرایی که از رو چهره قضاوت میکنن چه حیف
گوشی جینیونگ برداشتم گرفتم سمتش
من:لطفا وقتی باکسی دوست میشی راجب خانوادش تحقیق کن جناب درضمن خدمتکار عمته بی تربیت*^*با اجازه
وجلویی چشمایی متعجبش رفتم تو اتاقم
من:یااااه چرا یکی نخوابندم در دهنش هان یاااه باید میزدم ایشه زشت نه نه خوشگل بود من یااا نخیرم خوشگلم باشه فرهنگ نباشه چی فایده نه زشته آره زشته
شیائوشن
من:سلام من اومدم
مامان:خوش اومدی ببخشید من باید برم مطب
من:آهان باشه خداحافظ
مامان:بای عزیزم
جینیونگ:ااا اومدی چطوری بود مدرسه
من:وایی جیم جیم خیلی خوب بود مخصوصا که با یه دختر کیوت همسن خودم اشنا شدم
جینیونگ:اسمش؟!
من:ساکونو یونگ
یهو آب پرید تو گلوش من میگی
من:وایی خوبی جیم.جیم
جینیونگ:ببینم مطمئنی فامیلش این بود
من:آره! چطور؟
جینیونگ:هیچی فقط یه چیزی نظرمو جلب کرد خوب من باید برم
من:کجا میخوایی بری؟
جینیونگ:هیچی با بچه هایی کلاس قرار داریم
من:آهان که بچه هایی کلاس^~^
جینیونگ:یااا مدرسه پسرونه دخترش کجابود حرف میزنی؟
من:خوب بابا گفتم که قرار داری خوشبگذره بهت داداشی
جینیونگ:تنهایی خوشبگذره جوجه
من:یااا جوجه خودتی بی تلبیت بای بای داداشی
جینیونگ:بای
نیم ساعت از رفتن جینیونگ میگذره دفترمو برداشتم و شروع کردم به نوشتن تحلیل آهنگ هایی مورد علاقم
یکمم گیتار زدم
دیدم نخیرر قصد اومدن ندارن شروع کردم به آشپزی کردن بله کار اشپزیمون تموم شد و آشپزخونه رو بمب ترکوندی
لباس هایی کلفتیمو پوشیدم شروع کردم به تمیز کاری بعد از نیم ساعت تموم شد هوف چهارزانو رویی زمین نشسته بودم نفس نفس میزدم
*میگم جینیونگ این گوشیتو گفتی کجا گذاشتی
نهههه این کیه منو با این وضعم ببینه بد میشه خدایا به دادم برس
یهو.اومد تو اشپزخونه
پسره:هیع ببینم تو خدمتکاری؟!
من:یااا چه بچه پرو من دختر این خانواده ام
پسره:چه؟!آخه به تیپت نمیخوره خواهر جینیونگ باشی
من:هع پس تو از اون پسرایی که از رو چهره قضاوت میکنن چه حیف
گوشی جینیونگ برداشتم گرفتم سمتش
من:لطفا وقتی باکسی دوست میشی راجب خانوادش تحقیق کن جناب درضمن خدمتکار عمته بی تربیت*^*با اجازه
وجلویی چشمایی متعجبش رفتم تو اتاقم
من:یااااه چرا یکی نخوابندم در دهنش هان یاااه باید میزدم ایشه زشت نه نه خوشگل بود من یااا نخیرم خوشگلم باشه فرهنگ نباشه چی فایده نه زشته آره زشته
۲.۶k
۰۳ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.