ویو کوک
ویو کوک
رفتم خونه بابای ات
ب.ات:مرتیکه تو اینجا چیکار میکنی(مرتیکه چیه بیشعور)
کوک:زنم کجاست(با داد)
کوک:ات،ات،
رفتم بالا دیدم با خواهرش و مامانش وایستادن
کوک:باهام بیا ات
ات:نمیام نمیام
کوک:عه نه بابا¡
از پاهاش گرفتم و بلندش کردم
جنی:عه ولش کن کوک
ویو ات
این چشه چرا اینکارو میکنه
ب.ات:دخترم کجا میبری هااا
جونگکوک به هیچ کدوم از حرف ها توجه نمیکرد منو گذاشت تو ماشین
ات:چرا ولم نمیکنی ها ولم کن دیگه
جونگکوک:زنمی زنمم
ات:پس بورام چی میگه ها چرا ازت بچه داره
جونگکوک:میریم خونه حرف میزنیم
دیگه هیچی حرفی نزدیم تو راه
ویو تو عمارت
با کوک رفتیم تو ک بورام دیدم میخاستم جرش بدم ولی رفتم تو اتاق
ات:خب آقا جونگکوک نمیخام بورام دیگه ببینی و تو این خونه باشه
کوک:مادر بچمه بچم فهمیدی
ات:جدی باشه
رفتم بیرون سریع کوک اومد دنبالم دیدم بورام تو هاله
ات:بورا یا خودت گم میشی یا من بندازمت بیرون
بورا:کوک به زنت وحشیت نمیخای چیزی بگی
ات:وحشی ،وحشی
گرفتم موهاش کشیدم که
مامان کوک:دخترم دخترم ولش کن
کوک:چیکار میکنی ات ها
موهاش کشیدم تا جلوی در خونه
ات:گمشو از اینجا فقد فهمیدی یا نه
بورا:بهت نشون میدم
بورا رفت بيرون برگشتم سمت کوک دیدم نیست
ات:مامان کوک کجاست
مامان کوک:دخترم رفت تو اتاق این چه کاری بود کردی
برام مهم نبود چی میگه فقد رفتم تو اتاق ک شندیم کوک داره
با یکی حرف میزنه
کوک: ...
رفتم خونه بابای ات
ب.ات:مرتیکه تو اینجا چیکار میکنی(مرتیکه چیه بیشعور)
کوک:زنم کجاست(با داد)
کوک:ات،ات،
رفتم بالا دیدم با خواهرش و مامانش وایستادن
کوک:باهام بیا ات
ات:نمیام نمیام
کوک:عه نه بابا¡
از پاهاش گرفتم و بلندش کردم
جنی:عه ولش کن کوک
ویو ات
این چشه چرا اینکارو میکنه
ب.ات:دخترم کجا میبری هااا
جونگکوک به هیچ کدوم از حرف ها توجه نمیکرد منو گذاشت تو ماشین
ات:چرا ولم نمیکنی ها ولم کن دیگه
جونگکوک:زنمی زنمم
ات:پس بورام چی میگه ها چرا ازت بچه داره
جونگکوک:میریم خونه حرف میزنیم
دیگه هیچی حرفی نزدیم تو راه
ویو تو عمارت
با کوک رفتیم تو ک بورام دیدم میخاستم جرش بدم ولی رفتم تو اتاق
ات:خب آقا جونگکوک نمیخام بورام دیگه ببینی و تو این خونه باشه
کوک:مادر بچمه بچم فهمیدی
ات:جدی باشه
رفتم بیرون سریع کوک اومد دنبالم دیدم بورام تو هاله
ات:بورا یا خودت گم میشی یا من بندازمت بیرون
بورا:کوک به زنت وحشیت نمیخای چیزی بگی
ات:وحشی ،وحشی
گرفتم موهاش کشیدم که
مامان کوک:دخترم دخترم ولش کن
کوک:چیکار میکنی ات ها
موهاش کشیدم تا جلوی در خونه
ات:گمشو از اینجا فقد فهمیدی یا نه
بورا:بهت نشون میدم
بورا رفت بيرون برگشتم سمت کوک دیدم نیست
ات:مامان کوک کجاست
مامان کوک:دخترم رفت تو اتاق این چه کاری بود کردی
برام مهم نبود چی میگه فقد رفتم تو اتاق ک شندیم کوک داره
با یکی حرف میزنه
کوک: ...
۸.۹k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.