باورم کن... ( پارت ۲ )
میرم نزدیک هانا و از پشت سرش میگم
یونگی: سلام بانو ی زیبا
میترسه
هانا: زهرماررررر
یونگی: چتهههه
هانا: چته و درد، سکته دادی منو
یونگی: *خنده*ببخشید بانو
هانا: * چشغره *
یونگی: افتخار یه رقصو به من میدی
هانا: با اجازه بزرگترا خیر
یونگی: نده، چون کس دیگه ای نبود بهت گفتم هوا برت نداره
از دعوا باهاش لذت میبرم چون موقع عصبانیت کیوت میشه
هانا: گگگگگگ بیا برو ، اگه بخاطر یوری نبود الان من اینجا نبودم
یونگی: خب یوری هم خواهر منه
هانا: خدا بش صبر بده
یونگی: خیلی هم دلت بخاد برادر به این جذابی داره
هانا: چقدم جذابهههههه *تمسخر*
یونگی: *چشغره *
هانا: * پوزخند *
بهش خیره نگاه میکنم
هانا: هوی، الو ، خواهرت کو؟
یونگی: پیش عشقش
هانا: چه؟ *نسبتا بلند*
یونگی: اخ گوشم چه خبرته... پیش جیمینه دیگه
هانا: مثلا داداششی، غیرتت کدوم گوریه؟
یونگی: خب جیمین رفیقمه بهش اعتماد دارم و از طرفی هم یوری عاشقشه
هانا: عا بیا ندیده همو بوسیدن، خاکککک *رو به یونگی*
یونگی: چی ؟
《 ویو جیمین 》
بعد از رفتن یونگی ....
جیمین: خب از خودت بگو بانو
یوری: خب.... من همونطور که میدونی خواهر یونگیم و ... * معرفی*
جیمین: خیلی خوشبختم بانو
هانا: همچنین آقای پارک
جیمین: *لبخند و معرفی * و.... از وقتی دیدمت قلبم فقط برا تو میزنه
خیره میشم بهش خجالت میکشه سرشو میندازه پایین
چونشو میگیرم سرشو میارم بالا
جیمین: لازم نیس ازم خجالت بکشی بانو
یوری: خب....خب....من....منم..... دوست دارم ولی تو که منو ندیدی
جیمین: عکستو دیدم
یوری: و....واقعا؟
جیمین: اوهوم.... حالا که حسمون دو طرفه اس..... اجازه میدی؟
به لبش نگاه میکنم
یوری: هوم *خجالت*
لبشو میبوسم ، یکم بعد سر و کله ی یونگی پیدا میشه فوری جدا میشه
یونگی: اینجا چه خبره؟
حمایت یادت نره کیوتی🙃🫶🏻
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#جیمین
#یونگی
#فیک_جیمین
#فیک_شوگا
#فیک_یونمین
#bts
#BTS
#Jimin
#SG
#JM
#Suga
یونگی: سلام بانو ی زیبا
میترسه
هانا: زهرماررررر
یونگی: چتهههه
هانا: چته و درد، سکته دادی منو
یونگی: *خنده*ببخشید بانو
هانا: * چشغره *
یونگی: افتخار یه رقصو به من میدی
هانا: با اجازه بزرگترا خیر
یونگی: نده، چون کس دیگه ای نبود بهت گفتم هوا برت نداره
از دعوا باهاش لذت میبرم چون موقع عصبانیت کیوت میشه
هانا: گگگگگگ بیا برو ، اگه بخاطر یوری نبود الان من اینجا نبودم
یونگی: خب یوری هم خواهر منه
هانا: خدا بش صبر بده
یونگی: خیلی هم دلت بخاد برادر به این جذابی داره
هانا: چقدم جذابهههههه *تمسخر*
یونگی: *چشغره *
هانا: * پوزخند *
بهش خیره نگاه میکنم
هانا: هوی، الو ، خواهرت کو؟
یونگی: پیش عشقش
هانا: چه؟ *نسبتا بلند*
یونگی: اخ گوشم چه خبرته... پیش جیمینه دیگه
هانا: مثلا داداششی، غیرتت کدوم گوریه؟
یونگی: خب جیمین رفیقمه بهش اعتماد دارم و از طرفی هم یوری عاشقشه
هانا: عا بیا ندیده همو بوسیدن، خاکککک *رو به یونگی*
یونگی: چی ؟
《 ویو جیمین 》
بعد از رفتن یونگی ....
جیمین: خب از خودت بگو بانو
یوری: خب.... من همونطور که میدونی خواهر یونگیم و ... * معرفی*
جیمین: خیلی خوشبختم بانو
هانا: همچنین آقای پارک
جیمین: *لبخند و معرفی * و.... از وقتی دیدمت قلبم فقط برا تو میزنه
خیره میشم بهش خجالت میکشه سرشو میندازه پایین
چونشو میگیرم سرشو میارم بالا
جیمین: لازم نیس ازم خجالت بکشی بانو
یوری: خب....خب....من....منم..... دوست دارم ولی تو که منو ندیدی
جیمین: عکستو دیدم
یوری: و....واقعا؟
جیمین: اوهوم.... حالا که حسمون دو طرفه اس..... اجازه میدی؟
به لبش نگاه میکنم
یوری: هوم *خجالت*
لبشو میبوسم ، یکم بعد سر و کله ی یونگی پیدا میشه فوری جدا میشه
یونگی: اینجا چه خبره؟
حمایت یادت نره کیوتی🙃🫶🏻
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#جیمین
#یونگی
#فیک_جیمین
#فیک_شوگا
#فیک_یونمین
#bts
#BTS
#Jimin
#SG
#JM
#Suga
- ۷.۷k
- ۰۳ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط