hi
عشق ایدل من پارت ³⁶
اصلا موهاش ور ول کن... مهربونیش رو ول کن... صداش رو ول کن... رنگ پوستش رو ول کن... تابوی تنش چطور بگذرم؟ چطور!!! ولی مجبورم برای اینکه زود تر اون مردی که از دور میپاییدمون رو رد کنم بره زود شورع کردم
🐰می هو یه لحظه گوش کن(سرد) یا چشماش بهش به میل زد مظلومه نه... توروخدا نگام نکن نفسم... 🦊جانم... . نه تیر خلاص ور با جانکش زد تو قلبم خودمو جمع کردم 🐰میخواستم... بخت بگم که من یکی دیگه رو دوست دارم... بیا تمومش کنیم... باشه.؟ دلم میخاست زمین دهن وا کنه برم توش... دلم میخواست خنده اش از بین بره به چشماش که قرمز میشد و اشکاش مثل الامس همرو با جمله ی اولم میریخت رو تموم کنه دستام رو گرفت و گفت کاری کرده چیشده بغضم ور قورت دادم و به چشماش نگاه کردم . چیزی که میگفتم دروغ محض بود ولی چیکارکنم:دوست ندارم هی هو... از الان ازادی... برو. خواستم راهمو بکشم و برم که دستش رو صفت دورم پیچید فقط لمس دستاش روانیم میکرد تپش قلبم رو زیاد میکرد🦊کوک... خواه.. ش میکنم.... بدون تو نمیتونم.... تروخدا... منو تنها نذار... بدنمو همین الان بهت میدم... روحمم بهت میدم اصلا هرکاری که بخوای میکنم... فقط ولم نکن... تروخدا. نفس ماهم به خاطر گرهی بالا نمیومد... دام میخواست بگم دروغه دروغ محضه ولی نمیشد... برگشتم سمتش میگفت میتونه از تو چشمام بفهمه قلبم رو پس چشمام رو بدون حرف دادم بهش... انگار یه چیز هایی فهمید ولی یه گریه اش ادامه داد دیک مقابل داشت تیر میکشید کم کم... پس.. مجبور بودم تیز خلاص رو بزنم:می هو من از اولم دوست نداشتم فقط برام سرگرمی بودی.... بزار برم
خواست چیزی بگه که منصرف شد.. و با لبخند بهم گفت:خیلی خب... میدونی من عادت ندارم ادمارو به زور نگه دارم.. ون پوستم نداری باید بری... برو... فقط.. بهم قول بده خوشبخت بشی.. خب؟ غذا و ورزشو اب کافی و خواب کافی یادت نره منم زود تورو یادم میره... برو.. منم کار دارم.. خدافظ برگشت و گفت:دیگه هیچوقت برنگرد
نه! می هو دروغه؟! می هو به خدا دروغ دارم میگم دستمو گذاشتم رو دهنم وبه سمت ماشین دوییدم و با تمام وجودم به فرمون ضربه زدم رجه زدم... داد زدم قلبم درد گرفت "دیگه هیچوقت برنگرد"می هو به خدا مجبورم چشمام تار میدید.. گریه امون نمیداد برف میومد... ببخشید می هو ببخشید فرشته ام من ادم پستیم جزای کار و سالم رو تو باید بکشی اون مرد صیاد پوش رفته و بد خطری دخترم رو تحدید نکنید جور خودش ببخشید میدونم نابودت کردم ولی بودن برای جفتمون سخت بود که یکیمون دور باشه تا اینکه یکی زیر خروارها خاک بخوره روشن کردم و رفتم خونه
ویو می هو رفتم خونه نشستم پشت در خونه تموم شد... همین... همه قولاش... همهی بوسه هاش.. همه ی دخترم هاش... بقیه تو کامنت اخرین پارتی که بون شرط میذارم
اصلا موهاش ور ول کن... مهربونیش رو ول کن... صداش رو ول کن... رنگ پوستش رو ول کن... تابوی تنش چطور بگذرم؟ چطور!!! ولی مجبورم برای اینکه زود تر اون مردی که از دور میپاییدمون رو رد کنم بره زود شورع کردم
🐰می هو یه لحظه گوش کن(سرد) یا چشماش بهش به میل زد مظلومه نه... توروخدا نگام نکن نفسم... 🦊جانم... . نه تیر خلاص ور با جانکش زد تو قلبم خودمو جمع کردم 🐰میخواستم... بخت بگم که من یکی دیگه رو دوست دارم... بیا تمومش کنیم... باشه.؟ دلم میخاست زمین دهن وا کنه برم توش... دلم میخواست خنده اش از بین بره به چشماش که قرمز میشد و اشکاش مثل الامس همرو با جمله ی اولم میریخت رو تموم کنه دستام رو گرفت و گفت کاری کرده چیشده بغضم ور قورت دادم و به چشماش نگاه کردم . چیزی که میگفتم دروغ محض بود ولی چیکارکنم:دوست ندارم هی هو... از الان ازادی... برو. خواستم راهمو بکشم و برم که دستش رو صفت دورم پیچید فقط لمس دستاش روانیم میکرد تپش قلبم رو زیاد میکرد🦊کوک... خواه.. ش میکنم.... بدون تو نمیتونم.... تروخدا... منو تنها نذار... بدنمو همین الان بهت میدم... روحمم بهت میدم اصلا هرکاری که بخوای میکنم... فقط ولم نکن... تروخدا. نفس ماهم به خاطر گرهی بالا نمیومد... دام میخواست بگم دروغه دروغ محضه ولی نمیشد... برگشتم سمتش میگفت میتونه از تو چشمام بفهمه قلبم رو پس چشمام رو بدون حرف دادم بهش... انگار یه چیز هایی فهمید ولی یه گریه اش ادامه داد دیک مقابل داشت تیر میکشید کم کم... پس.. مجبور بودم تیز خلاص رو بزنم:می هو من از اولم دوست نداشتم فقط برام سرگرمی بودی.... بزار برم
خواست چیزی بگه که منصرف شد.. و با لبخند بهم گفت:خیلی خب... میدونی من عادت ندارم ادمارو به زور نگه دارم.. ون پوستم نداری باید بری... برو... فقط.. بهم قول بده خوشبخت بشی.. خب؟ غذا و ورزشو اب کافی و خواب کافی یادت نره منم زود تورو یادم میره... برو.. منم کار دارم.. خدافظ برگشت و گفت:دیگه هیچوقت برنگرد
نه! می هو دروغه؟! می هو به خدا دروغ دارم میگم دستمو گذاشتم رو دهنم وبه سمت ماشین دوییدم و با تمام وجودم به فرمون ضربه زدم رجه زدم... داد زدم قلبم درد گرفت "دیگه هیچوقت برنگرد"می هو به خدا مجبورم چشمام تار میدید.. گریه امون نمیداد برف میومد... ببخشید می هو ببخشید فرشته ام من ادم پستیم جزای کار و سالم رو تو باید بکشی اون مرد صیاد پوش رفته و بد خطری دخترم رو تحدید نکنید جور خودش ببخشید میدونم نابودت کردم ولی بودن برای جفتمون سخت بود که یکیمون دور باشه تا اینکه یکی زیر خروارها خاک بخوره روشن کردم و رفتم خونه
ویو می هو رفتم خونه نشستم پشت در خونه تموم شد... همین... همه قولاش... همهی بوسه هاش.. همه ی دخترم هاش... بقیه تو کامنت اخرین پارتی که بون شرط میذارم
۵۶۹
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.