وقتی الیسا 8 سالش بوده اون ها برای یه شروع تازه به شهری ک
وقتی الیسا 8 سالش بوده اون ها برای یه شروع تازه به شهری که دربارش از اول پرونده صحبت کردیم یعنی مارتینز میزوری مهاجرت می کنند . این شروع تازه به همه بچه ها کمک زیادی برای بهبود حالشون میکنه ولی تنها کسی که هنوز نمیتونسته از زندگی قبلیش عبور کنه الیسا بوده با اینکه هشت سالش بوده مثل بچه های چهار ساله رفتار میکرده و حتی وقتی پدربزرگ و مادربزرگش میبردنش بیرون برای خرید روی چهار دست و پا راه می رفته و صدای حیوانات از خودش در می آورده یا قفسه های فروشگاه رو یهم می ریخته و خراب میکرده.
بعد از انتقال کامل حضانت بچه ها ، مادر الیسا دیگه حتی نیومده به بچه ها سر بزنه و همین باعث میشده الیسا بیشتر احساس طردشدگی داشته باشه و حال روحیش روز به روز بدتر میشده، مادربزرگش میگفته وقتی از کنار اتاقش رد میشده میدیده الیسا زیر زیر پتو در حال گریه کردنه .
الیسا توی مدرسه بخاطر هوش زیاد و استایل و نحوه پوششی که داشته خیلی محبوب بوده و نمرات خیلی بالا و خوبی می گرفته و همه معلم ها و بچه ها دوستش داشتن و میگفتن که رفتار خیلی خوبی با همه داره .
ولی برخلاف این نقاب قشنگش توی مدرسه توی شبکه های مجازی اون افکار تاریک و اشتباهشو به اشتراک میزاشته، برای مثال بیایید چنل یوتیوب شو با هم بررسی کنیم
توی درباره ( about ) نوشته بوده : سرگرمیم کشتن و بریدت بقیه آدم هاست.
یا توی قسمت لوکیشن نوشته بوده : جایی که نمیخوام باشم
الیسا اون زمان افکار خودکشی و خشونت آمیز زیادی داشته و توی سیزده سالگی اقدام به خودکشی با یه بطری کامل قرص میکنه که موفق نمیشه و بعد بهبودی برای دو ماه فرستاده میشه به بیمارستان روانی و تا مدت ها زیر نظر روان شناس و پزشک های روانی بوده
اون تا سن ۱۵ سالگی ۳۰۰ تا جای زخم روی بدنش داشته که خودش اون ها را به وجود آورده بوده و حتی با چاقو روی بدنش کلماتی مثل نفرت یا درد حک می کرده .
اون توی مدرسه مدام از دوستاش میپرسیده به نظرتون کشتن یه آدم چه حسی داره؟ اینکه زندگی یه شخصی رو از بدنش بیرون بکشیم و از این دسته حرف ها ولی دوست های الیسا این حرف های عجیب الیسا رو جدی نمی گرفتن که البته منطقی بوده چون توی همون مدرسه بچه های زیادی وجود داشتن که سعی میکردن با حرف زدن درباره این موضوعات خودشونو از بقیه متمایز کنن و توجه دیگران رو برای خودشون بخرن
الیسا حتی یه ویدئو از داداشاش توی یوتیوب میزاره که با اصرار الیسا به حصار برقی دست میزنن و آسیب میبینن.
بعد از انتقال کامل حضانت بچه ها ، مادر الیسا دیگه حتی نیومده به بچه ها سر بزنه و همین باعث میشده الیسا بیشتر احساس طردشدگی داشته باشه و حال روحیش روز به روز بدتر میشده، مادربزرگش میگفته وقتی از کنار اتاقش رد میشده میدیده الیسا زیر زیر پتو در حال گریه کردنه .
الیسا توی مدرسه بخاطر هوش زیاد و استایل و نحوه پوششی که داشته خیلی محبوب بوده و نمرات خیلی بالا و خوبی می گرفته و همه معلم ها و بچه ها دوستش داشتن و میگفتن که رفتار خیلی خوبی با همه داره .
ولی برخلاف این نقاب قشنگش توی مدرسه توی شبکه های مجازی اون افکار تاریک و اشتباهشو به اشتراک میزاشته، برای مثال بیایید چنل یوتیوب شو با هم بررسی کنیم
توی درباره ( about ) نوشته بوده : سرگرمیم کشتن و بریدت بقیه آدم هاست.
یا توی قسمت لوکیشن نوشته بوده : جایی که نمیخوام باشم
الیسا اون زمان افکار خودکشی و خشونت آمیز زیادی داشته و توی سیزده سالگی اقدام به خودکشی با یه بطری کامل قرص میکنه که موفق نمیشه و بعد بهبودی برای دو ماه فرستاده میشه به بیمارستان روانی و تا مدت ها زیر نظر روان شناس و پزشک های روانی بوده
اون تا سن ۱۵ سالگی ۳۰۰ تا جای زخم روی بدنش داشته که خودش اون ها را به وجود آورده بوده و حتی با چاقو روی بدنش کلماتی مثل نفرت یا درد حک می کرده .
اون توی مدرسه مدام از دوستاش میپرسیده به نظرتون کشتن یه آدم چه حسی داره؟ اینکه زندگی یه شخصی رو از بدنش بیرون بکشیم و از این دسته حرف ها ولی دوست های الیسا این حرف های عجیب الیسا رو جدی نمی گرفتن که البته منطقی بوده چون توی همون مدرسه بچه های زیادی وجود داشتن که سعی میکردن با حرف زدن درباره این موضوعات خودشونو از بقیه متمایز کنن و توجه دیگران رو برای خودشون بخرن
الیسا حتی یه ویدئو از داداشاش توی یوتیوب میزاره که با اصرار الیسا به حصار برقی دست میزنن و آسیب میبینن.
۱.۹k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳