ادامه پارت قبل
سوهی:سروان جونگ
سروان:بله فرمانده
سوهی:اینا رو میبرید زندان و اونجا به دکتر میگید بیاد معاینشون
سروان:اما...
سوهی:این یک دستوره
سروان:چشم
سوهی:ازادی...برو
جونگکوک:فرمانده خانم میشه بریم بیمارستان
اینو که گفتم درجا افتاد رو زمین
تکونش دادم اسمشو صدا زدم...هرچی خواستم بیدار بشه نشد...بلندش کردم و گذاشتمش تو ماشین....
سریع روندم به سمت بیمارستان...همینکه رسیدم پرستارا اومدن برانکارد آوردن و بردنش اتاق عمل
این دختر هم کلا خونش شده بیمارستان و اتاقش اتاق عمل...همیشه ی خدا بیمارستانه و ی چیزیش هست...
تو سالن منتظر بودم که دکتر اومد بیرون...رفتم سمتش و حال سوهی دو پرسیدم
دکتر:لطفا بیاید اتاقم
رفتم دنبالش و وارد اتاقش شدم و نشستیم
جونگکوک:حالش چطوره
دکتر:آقای جئون خانم کیم همیشه فقط برا عمل میاد بیمارستان و عمل هاش همش خطرانکن من نمیخواستم بهتون بگم که بهتون شک وارد نشه اما برای هر عملی که برا خانم کیم انجام میدیم احتمال زنده موندنم فقط ۵۰ درصده...۵۰ درصد احتمال داره بمیره
الان خوشبختانه عملش آنچنان خطرناک نبود و الان بخش مراقبت های ویژه است
اما اینو میخوام بهتون بگم چون نگران سلامتیشم...یک انسان عادی به صورت معمول در چند ماه پشت سرهم عمل های زیادی نداره...خیلی باشه یک دونه یا دوتا اونم سطحی
اما خانم کیم عمل هاش زیادن و خطرناکن...شاید ببینید بدنش مقاوم باشه...اما سیستم دفاع بدنیش کم کم داره ضعیف میشه...این تیر و گلوله ها و عمل ها و کارهای سختی که انجام میده همه و همه روی سلامتیش تاثیر داره...اما بدنش جلوه نمیده
لطفا مواظبش باشید سعی کنید دیگه تیر نخوره و برای یک مدتی کارهای سنگین انجام نده که بدنش اروم بگیره....
خانم کیم اولین بیمار منه که اینقدر عمل داره...لطفا مراقب سلامتیش باشید
یک سری ویتامین ها و پماد براتون مینویسم طبق ساعتی که داده شده ازش استفاده کنید...
جونگکوک:اگه بگم بدترین خبری بود که تو کل زندگیم بهم گفتن دروغ نگفتم...سوهی چه درد هایی که نکشیده و اون پدر....آه خدا بگم چیکارش نکنه...
جونگکوک:مرسی و ببخشید آقای دکتر از این به بعد بیشتر مراقبشم
دکتر:افرین پسرم
جونگکوک:میتونم ببینمش؟
دکتر:فقط شما
جونگکوک:چشم
نسخه رو بردم و از اتاق رفتم بیرون دارو ها و چیزایی که نوشته بود رو خریدم و رفتم اتاق سوهی
نشستم رو صندلی بهش خیره شدم
اون واقعا قویه هرکی جاش بود تا الان تسلیم میشد ادامه نمیداد...کارش واقعا سخته...اون زیبایی از زندگیش ندیده فقط سختی کشیده که بقیه رو از خودش راضی نگه داره...اونوقت ی بیشعور ی شخص که از همه جا بیخبر میاد فقط نمک رو زخمش میپاشه...واقعا ارزش سوهی خیلی بیشتر از اینه که کیم پدرش باشه...
سروان:بله فرمانده
سوهی:اینا رو میبرید زندان و اونجا به دکتر میگید بیاد معاینشون
سروان:اما...
سوهی:این یک دستوره
سروان:چشم
سوهی:ازادی...برو
جونگکوک:فرمانده خانم میشه بریم بیمارستان
اینو که گفتم درجا افتاد رو زمین
تکونش دادم اسمشو صدا زدم...هرچی خواستم بیدار بشه نشد...بلندش کردم و گذاشتمش تو ماشین....
سریع روندم به سمت بیمارستان...همینکه رسیدم پرستارا اومدن برانکارد آوردن و بردنش اتاق عمل
این دختر هم کلا خونش شده بیمارستان و اتاقش اتاق عمل...همیشه ی خدا بیمارستانه و ی چیزیش هست...
تو سالن منتظر بودم که دکتر اومد بیرون...رفتم سمتش و حال سوهی دو پرسیدم
دکتر:لطفا بیاید اتاقم
رفتم دنبالش و وارد اتاقش شدم و نشستیم
جونگکوک:حالش چطوره
دکتر:آقای جئون خانم کیم همیشه فقط برا عمل میاد بیمارستان و عمل هاش همش خطرانکن من نمیخواستم بهتون بگم که بهتون شک وارد نشه اما برای هر عملی که برا خانم کیم انجام میدیم احتمال زنده موندنم فقط ۵۰ درصده...۵۰ درصد احتمال داره بمیره
الان خوشبختانه عملش آنچنان خطرناک نبود و الان بخش مراقبت های ویژه است
اما اینو میخوام بهتون بگم چون نگران سلامتیشم...یک انسان عادی به صورت معمول در چند ماه پشت سرهم عمل های زیادی نداره...خیلی باشه یک دونه یا دوتا اونم سطحی
اما خانم کیم عمل هاش زیادن و خطرناکن...شاید ببینید بدنش مقاوم باشه...اما سیستم دفاع بدنیش کم کم داره ضعیف میشه...این تیر و گلوله ها و عمل ها و کارهای سختی که انجام میده همه و همه روی سلامتیش تاثیر داره...اما بدنش جلوه نمیده
لطفا مواظبش باشید سعی کنید دیگه تیر نخوره و برای یک مدتی کارهای سنگین انجام نده که بدنش اروم بگیره....
خانم کیم اولین بیمار منه که اینقدر عمل داره...لطفا مراقب سلامتیش باشید
یک سری ویتامین ها و پماد براتون مینویسم طبق ساعتی که داده شده ازش استفاده کنید...
جونگکوک:اگه بگم بدترین خبری بود که تو کل زندگیم بهم گفتن دروغ نگفتم...سوهی چه درد هایی که نکشیده و اون پدر....آه خدا بگم چیکارش نکنه...
جونگکوک:مرسی و ببخشید آقای دکتر از این به بعد بیشتر مراقبشم
دکتر:افرین پسرم
جونگکوک:میتونم ببینمش؟
دکتر:فقط شما
جونگکوک:چشم
نسخه رو بردم و از اتاق رفتم بیرون دارو ها و چیزایی که نوشته بود رو خریدم و رفتم اتاق سوهی
نشستم رو صندلی بهش خیره شدم
اون واقعا قویه هرکی جاش بود تا الان تسلیم میشد ادامه نمیداد...کارش واقعا سخته...اون زیبایی از زندگیش ندیده فقط سختی کشیده که بقیه رو از خودش راضی نگه داره...اونوقت ی بیشعور ی شخص که از همه جا بیخبر میاد فقط نمک رو زخمش میپاشه...واقعا ارزش سوهی خیلی بیشتر از اینه که کیم پدرش باشه...
۶.۱k
۲۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.