پارت312
#پارت312
روزبه دهانش از تعجب باز ماند!
انگشت اشاره اش را رو به مهری گرفت و گفت:
_تو ! تو واسه اینکه ، من بهت گفتم دهنتو ببند ، انقد ساکتییی؟؟
مهری صورتش را جمع کرد و با دلخوری گفت:
_توقع داری چیکار کنم؟
معنیِ دیگه ای میداد حرفت؟
نکنه منظورت این بود بیشتر حرف بزنم؟
نگاهش طلبکارانه بود !
کمی هم دلخور!
به نظرش هرچه قدر هم که روزبه ناراحت و عصبی باشد ، حق ندارد صدایش را بلند کند ،
درواقع انتظارش را نداشت!
روزبه همیشه صبور بود ، مدارا میکرد ، اصلا پیش نیامده بود انقدر جدی شود .
وَ خب او هم دلش گرفته بود!
روزبه سرش را تکان داد !
_مهری من عصبی بودم!
ی چیزی گفتم تو چرا جدی میگیری؟
باهمان لحن دلخورش گفت:
_منم عصبی بودم ، گیج بودم ی حرفی زدم تو چرا جدی گرفتیش؟
روزبه سرش را خم کرد .
_اون حرفی که زدی واسم گرون تموم شد ، دلم نمیخواست حتی یه لحظه هم درموردم همچین فکری کنی!
فرشیدم همچین آدمی نیست ، اون هزار و یک دلیل داره تا عاطفه رو قانع کنه ، البته اگه اون اجازه ی حرف زدن بهش بده!
مهری گوشش به حرف های روزبه بود و انگشت هایش را محکم در هم گره کرده بود...
_ببخشید خو !
روزبه دلش برای قیافه ای که به خودش گرفته بود قنج رفت!
درست شبیه دختر بچه هایی که به کار بدشان اعتراف میکنند!
لب هایشان را جمع کرده و با چشمانی مظلوم معذرت خواهی میکنند!
لبخندی لب هایش را گرفت!
_بیا حرفایی ک تو عصبانیت به هم می زنیم جدی نگیریم !
هوم؟ نظرت چیه مهری؟
...
روزبه دهانش از تعجب باز ماند!
انگشت اشاره اش را رو به مهری گرفت و گفت:
_تو ! تو واسه اینکه ، من بهت گفتم دهنتو ببند ، انقد ساکتییی؟؟
مهری صورتش را جمع کرد و با دلخوری گفت:
_توقع داری چیکار کنم؟
معنیِ دیگه ای میداد حرفت؟
نکنه منظورت این بود بیشتر حرف بزنم؟
نگاهش طلبکارانه بود !
کمی هم دلخور!
به نظرش هرچه قدر هم که روزبه ناراحت و عصبی باشد ، حق ندارد صدایش را بلند کند ،
درواقع انتظارش را نداشت!
روزبه همیشه صبور بود ، مدارا میکرد ، اصلا پیش نیامده بود انقدر جدی شود .
وَ خب او هم دلش گرفته بود!
روزبه سرش را تکان داد !
_مهری من عصبی بودم!
ی چیزی گفتم تو چرا جدی میگیری؟
باهمان لحن دلخورش گفت:
_منم عصبی بودم ، گیج بودم ی حرفی زدم تو چرا جدی گرفتیش؟
روزبه سرش را خم کرد .
_اون حرفی که زدی واسم گرون تموم شد ، دلم نمیخواست حتی یه لحظه هم درموردم همچین فکری کنی!
فرشیدم همچین آدمی نیست ، اون هزار و یک دلیل داره تا عاطفه رو قانع کنه ، البته اگه اون اجازه ی حرف زدن بهش بده!
مهری گوشش به حرف های روزبه بود و انگشت هایش را محکم در هم گره کرده بود...
_ببخشید خو !
روزبه دلش برای قیافه ای که به خودش گرفته بود قنج رفت!
درست شبیه دختر بچه هایی که به کار بدشان اعتراف میکنند!
لب هایشان را جمع کرده و با چشمانی مظلوم معذرت خواهی میکنند!
لبخندی لب هایش را گرفت!
_بیا حرفایی ک تو عصبانیت به هم می زنیم جدی نگیریم !
هوم؟ نظرت چیه مهری؟
...
۲.۳k
۲۷ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.