پارت313
#پارت313
مهری سرش را بالا گرفت و به چشم هایش نگاه کرد.
سرش را کمی به سمت شانه اش خم کرد و آرام گفت:
_باشه!
روزبه دستش را جلوی مهری دراز کرد گفت :
_بهتره بهم قول بدیم!
ابرویش را بالا انداخت و منتظر ماند!
مهری دست روزبه را گرفت و گفت:
_باشه من قول میدم حرفایی ک تو عصبانیت میزنی رو جدی نگیرم!
روزبه لبخندی زد و محو مهری گفت:
_منم قول میدم!
مهری دستش را بیرون نکشید و انگشت هایش را بین انگشت های روزبه قفل کرد .
روزبه_نیومد چرا فرشید؟
نکنه بلایی سرش آورده نوید!
همان موقع فرشید کنارش روی نیمکت نشست و گفت:
_فعلا جون سالم به در بردم!
مهری خودش را خم کرد و به فرشید که طرف دیگر روزبه بود نگاه کرد.
_باش حرف زدی؟ چی گفت؟
فرشید آهی کشید و دست لای موهایش برد .
_راضیش میکنم!
روزبه شانه ای بالا انداخت و گفت:
_من مهری رو میبرم خونه!
نمیای تو؟
فرشید از جا بلند شد و گفت:
_چرا میام ، بریم!!
...
مهری سرش را بالا گرفت و به چشم هایش نگاه کرد.
سرش را کمی به سمت شانه اش خم کرد و آرام گفت:
_باشه!
روزبه دستش را جلوی مهری دراز کرد گفت :
_بهتره بهم قول بدیم!
ابرویش را بالا انداخت و منتظر ماند!
مهری دست روزبه را گرفت و گفت:
_باشه من قول میدم حرفایی ک تو عصبانیت میزنی رو جدی نگیرم!
روزبه لبخندی زد و محو مهری گفت:
_منم قول میدم!
مهری دستش را بیرون نکشید و انگشت هایش را بین انگشت های روزبه قفل کرد .
روزبه_نیومد چرا فرشید؟
نکنه بلایی سرش آورده نوید!
همان موقع فرشید کنارش روی نیمکت نشست و گفت:
_فعلا جون سالم به در بردم!
مهری خودش را خم کرد و به فرشید که طرف دیگر روزبه بود نگاه کرد.
_باش حرف زدی؟ چی گفت؟
فرشید آهی کشید و دست لای موهایش برد .
_راضیش میکنم!
روزبه شانه ای بالا انداخت و گفت:
_من مهری رو میبرم خونه!
نمیای تو؟
فرشید از جا بلند شد و گفت:
_چرا میام ، بریم!!
...
۹.۶k
۲۷ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.