این پارت اسماته هرکی جنبه نداره نخونه
#پارت43
من ازت متنفر نیستم
درحالی که لبام و میبوسید دکمه های لباسمو باز میکرد
ازم جدا شد و پیراهنم و دراورد بلندم کرد و نشوندم کم شد و سیع کرد که سوت*ینم رو هم دربیاره
ولی نتونست با صدای خمارش گف
شوگا: خدت درش بیار
درش آوردم و منتظر نگاش کردم لبخندی زد
شوگا: انگار ایندفه خیلی منتظرشی
شلوارم و رو هم دراورد به علاوه شلوار خدش دوبارع خیمه زد روم
و شروع کرد میکدن لبام
از لبام دل کند و شروع کرد کیس مارک گذاشتن رو گردنم
از روم بلند شد و دستاش و گذاشت دو طرفم و با لبخند زل زد تو چشمام
شوگا: آماده ای؟
-بار اولم که نیست....
خندید
شوگا: آره ولی ایندفه قراره بهت خوش بگذره
-پس زود باش...
سری تکون داد و پهلو هامو گرفت و بلافاصله واردم کرد
از شدت درد چشمام و رو هم فشار دادم
وایساد تا کامل به سایزش عادت کنم وقتی عادی شد برام کامل واردم کرد و خیمه زد روم از شدت درد لبمو میگزیدم
ولی برعکس دفه هات قبل دردش برام لذت بخش بود
با انگشت اشارش موهام که امده بود تو صورتم و کنار زد و بوسه ای رو لبام گذاشت پشت سر هم همینکارو میکرد
یدفه وایساد و زل زد بهم
شوگا: اممم.. دلت میخواد امشب مامانت کنم؟
لبمو گزیدم و دستام و گرفتم جلو صورتم
خنده صدا داری کرد و دستام و کنار زد
شوگا: برای اینکار زیادی کوچولویی هنوز بوسه ای رو پیشونیم گذاشت
شوگا: نباید بزارم زجر بکشی...
فقط نگاش میکردم و هیچی نیمگفتم
پهلو هامو دوبارع گرفت و شروع کرد ضربه زد
آه و ناله هام شروع شد ک بیشتر تح*ریکش میکرد برای همین بیشتر خدشو تکون میداد
شوگا: آخ.. تو معرکه ای دختر..
بعد 30مین هر دومون ارضا شدیم و ازم کشید بیرون
بلافاصله تو بغلش گرفتم و سرشو کرد تو گردنم
شوگا: عاخخخ ات ات همیشه با ووجودت همه خستگیم از بین میره تو معرکه ای
ـــــــــ
شرط
2۰لایک
۵۰کامنت
من ازت متنفر نیستم
درحالی که لبام و میبوسید دکمه های لباسمو باز میکرد
ازم جدا شد و پیراهنم و دراورد بلندم کرد و نشوندم کم شد و سیع کرد که سوت*ینم رو هم دربیاره
ولی نتونست با صدای خمارش گف
شوگا: خدت درش بیار
درش آوردم و منتظر نگاش کردم لبخندی زد
شوگا: انگار ایندفه خیلی منتظرشی
شلوارم و رو هم دراورد به علاوه شلوار خدش دوبارع خیمه زد روم
و شروع کرد میکدن لبام
از لبام دل کند و شروع کرد کیس مارک گذاشتن رو گردنم
از روم بلند شد و دستاش و گذاشت دو طرفم و با لبخند زل زد تو چشمام
شوگا: آماده ای؟
-بار اولم که نیست....
خندید
شوگا: آره ولی ایندفه قراره بهت خوش بگذره
-پس زود باش...
سری تکون داد و پهلو هامو گرفت و بلافاصله واردم کرد
از شدت درد چشمام و رو هم فشار دادم
وایساد تا کامل به سایزش عادت کنم وقتی عادی شد برام کامل واردم کرد و خیمه زد روم از شدت درد لبمو میگزیدم
ولی برعکس دفه هات قبل دردش برام لذت بخش بود
با انگشت اشارش موهام که امده بود تو صورتم و کنار زد و بوسه ای رو لبام گذاشت پشت سر هم همینکارو میکرد
یدفه وایساد و زل زد بهم
شوگا: اممم.. دلت میخواد امشب مامانت کنم؟
لبمو گزیدم و دستام و گرفتم جلو صورتم
خنده صدا داری کرد و دستام و کنار زد
شوگا: برای اینکار زیادی کوچولویی هنوز بوسه ای رو پیشونیم گذاشت
شوگا: نباید بزارم زجر بکشی...
فقط نگاش میکردم و هیچی نیمگفتم
پهلو هامو دوبارع گرفت و شروع کرد ضربه زد
آه و ناله هام شروع شد ک بیشتر تح*ریکش میکرد برای همین بیشتر خدشو تکون میداد
شوگا: آخ.. تو معرکه ای دختر..
بعد 30مین هر دومون ارضا شدیم و ازم کشید بیرون
بلافاصله تو بغلش گرفتم و سرشو کرد تو گردنم
شوگا: عاخخخ ات ات همیشه با ووجودت همه خستگیم از بین میره تو معرکه ای
ـــــــــ
شرط
2۰لایک
۵۰کامنت
۱۲.۶k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.