ددی فاکر
ددی_فاکر
پارت ۹۴
جونگ میونگ اصلحشو گرف سمت ساناکو و آماده بود ک بزنتش
ساناکو آروم چشاشو بست و آماده مرگ بود..صدای شلیک اومد...
ساناکو چشاشو وا کرد و دید جونگ میونگ کف اتاق افتاده و تکونم نمیخوره..بالای سرش کوک وایساده بود..اون کسی بود ک به جونگ میونگ شلیک کرد
ساناکو نفسشو بیرون داد و حالش بهم خورده بود..
ساناکو:: من میخواستم بکشمش..چرا زدیش؟؟
کوک:: نمیزدم ک مُرده بودی بدبخت
ساناکو:: ا..اون زنت بود.
کوک:: پاشو باید بریم
ساناکو:: این چی میشه؟
کوک:: ترتیبش دادس د پاشوو
ساناکو از جا بلند شد و با کوک از اونجا خارج شدن..چنتا از افراد کوک هم رفتن جنازه جونگ میونگ رو ببرن
کوک ساناکو رو سوار ماشین کرد و را افتاد
ساناکو نگاهی ب کوک انداخت و نتونست روشو برگردونه
کوک:: بگو
ساناکو:: چ..چیو؟؟
کوک:: همین چیزی ک منتظر فرصتی بگی
ساناکو:: چیز خاصی نی..ما کجا میریم؟
کوک:: خونه
ساناکو:: منو برسون خونه خودم
کوک:: تا وقتی ک بچه بدنیا نیاد هیجا نمیری
ساناکو:: اوکی
کوک:: چ زود قبول کردی.. او..یادم رف؛ شما تو هرشرایط عاشقمی و آرزو داری اصن پیشم باشی...
ساناکو:: چ گوهی باشی...
کوک:: نشنیدم؟؟؟!
ساناکو:: شنیدی...بیخیال
کوک:: هیف ک بچه تو شکمته! یادته قبلا که؟ مث صگ کتکت میزدم...
ساناکو:: گذشته رو خیلی وقته فراموش کردم..حتی آدمایی ک اون موقع باهاشون دوست یا آشنا بودم...
کوک:: کاش جئون جونگ کوک رو هم فراموش میکردی...
ساناکو:: خودت نمیزاشتی
کوک:: ولش..همچی تموم
ساناکو:: هوم...
#dasam
پارت ۹۴
جونگ میونگ اصلحشو گرف سمت ساناکو و آماده بود ک بزنتش
ساناکو آروم چشاشو بست و آماده مرگ بود..صدای شلیک اومد...
ساناکو چشاشو وا کرد و دید جونگ میونگ کف اتاق افتاده و تکونم نمیخوره..بالای سرش کوک وایساده بود..اون کسی بود ک به جونگ میونگ شلیک کرد
ساناکو نفسشو بیرون داد و حالش بهم خورده بود..
ساناکو:: من میخواستم بکشمش..چرا زدیش؟؟
کوک:: نمیزدم ک مُرده بودی بدبخت
ساناکو:: ا..اون زنت بود.
کوک:: پاشو باید بریم
ساناکو:: این چی میشه؟
کوک:: ترتیبش دادس د پاشوو
ساناکو از جا بلند شد و با کوک از اونجا خارج شدن..چنتا از افراد کوک هم رفتن جنازه جونگ میونگ رو ببرن
کوک ساناکو رو سوار ماشین کرد و را افتاد
ساناکو نگاهی ب کوک انداخت و نتونست روشو برگردونه
کوک:: بگو
ساناکو:: چ..چیو؟؟
کوک:: همین چیزی ک منتظر فرصتی بگی
ساناکو:: چیز خاصی نی..ما کجا میریم؟
کوک:: خونه
ساناکو:: منو برسون خونه خودم
کوک:: تا وقتی ک بچه بدنیا نیاد هیجا نمیری
ساناکو:: اوکی
کوک:: چ زود قبول کردی.. او..یادم رف؛ شما تو هرشرایط عاشقمی و آرزو داری اصن پیشم باشی...
ساناکو:: چ گوهی باشی...
کوک:: نشنیدم؟؟؟!
ساناکو:: شنیدی...بیخیال
کوک:: هیف ک بچه تو شکمته! یادته قبلا که؟ مث صگ کتکت میزدم...
ساناکو:: گذشته رو خیلی وقته فراموش کردم..حتی آدمایی ک اون موقع باهاشون دوست یا آشنا بودم...
کوک:: کاش جئون جونگ کوک رو هم فراموش میکردی...
ساناکو:: خودت نمیزاشتی
کوک:: ولش..همچی تموم
ساناکو:: هوم...
#dasam
۱۲.۰k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.