(پارت 21)
(پارت 21)
~جونگ کوک~
گرگینهِ داشت ا/تو با خودش میبرد رفتم سمتش بهش حمله کردم ولی اون عجیب غریبه منو گرفت و گفت: عزیزم اون دختره رو ولش کن تو دیگه مال منی
جونگ کوک: خفه شو من هچوقت مال تو نیستم و نخواهم بود فهمیدی؟
عجیب غریبه: اوممم عزیزم داری کارو سختش میکنی
جونگ کوک: بهش بگو ا/تو ول کنه همین الان
عجیب غریبه:وای اون دختره دهاتی رو میخوای چیکار؟ من که بهترم
جین: تو شبیه عنی ا/ت خیلی خوشگل تره. اگه بری جلوی اینه اینه از خودش نا امید میشه(شیشه پاک کنی خندید)
منو ول کرد و رفت سمت جین
گلوشو گرفت و بلندش کرد
عجیب غریبه: نکنه دلت کتک میخواد؟
باشه انقدر میزنمت که نتونی از جات تکون بخوری
شروع کرد به زدن جین
جین هرچی بهش لگد میزد فایده ای نداشت بقیه رفتن سمت عجیب غریبه ولی هرکدومشون به سمتی پرتاب میشدن
ا/ت: ولشون کنننن با اونا کاری نداشته باش
ا/ت داشت گریه میکرد قلبم درد گرفت
به اسمون نگاه کردم
پیرمرد اگه صدامو میشنوی کمکمون کن خواهش میکنم
یدفعه از اسمون نوری اومد و رفت داخل بدن ا/ت
ا/ت به گرگینه مشت زد و گرگینه به سمت دیوار پرتاب شد
عجیب غریبه رفت سمت ا/ت
ا/ت یه چوب برداشت چوب به شمشیر آتشین تبدیل شد
پا تند کردو به سمت عجیب غریبه حمله کرد با شمشیر از وسط نصفش کرد
همه اون موجودات عجیب غریب در کسری از ثانیه پودر شدن و به اسمون رفتن
نگاه ا/ت به سمت جین رفت
بدو بدو به سمتش رفت و دستاشو گذاشت رو سینه های جین و یه جمله عجیبی رو مدام تکرار کرد زخمای جین خوب شد کبودی ها کامل از بین رفتن
ولی ا/ت از هوش رفت
بلندش کردم و بردمش بالا تو اتاقش گذاشتمش
نبضش خیلی ضعیف بود عرق سرد داشت پوستش مثل گچ سفید شده بود (چیزی نیست عنبر نسا بدی درست میشه)
جونگ کوک: ا/ت خواهش میکنم بلند شو. اگه از پیشم بری هرگز خودمو نمیبخشم همه چی تقصیر منه
خواهش میکنم ا/ت ترو خدا پاشوووووو(با گریه)
در باز شدو پیرمرده وارد اتاق شد
دست ا/ت و گرفت و چشماشو بست
جونگ کوک: ا/ت یادته به من و جیمین قول دادی که حالمون رو خوب میکنی چیشد؟
پیرمرده: ا/ت شما رو به حالت اولتون برگردوند الان شما انسان هستین
جونگ کوک: کی اینکارو کرد؟
پیره مرده: موقعی که داشت جین رو خوب میکرد اینکارو انجام داد
جونگ کوک: حال ا/ت خوب میشه؟
پیر مرد: اره فقط باید صبر کنی....
~جونگ کوک~
گرگینهِ داشت ا/تو با خودش میبرد رفتم سمتش بهش حمله کردم ولی اون عجیب غریبه منو گرفت و گفت: عزیزم اون دختره رو ولش کن تو دیگه مال منی
جونگ کوک: خفه شو من هچوقت مال تو نیستم و نخواهم بود فهمیدی؟
عجیب غریبه: اوممم عزیزم داری کارو سختش میکنی
جونگ کوک: بهش بگو ا/تو ول کنه همین الان
عجیب غریبه:وای اون دختره دهاتی رو میخوای چیکار؟ من که بهترم
جین: تو شبیه عنی ا/ت خیلی خوشگل تره. اگه بری جلوی اینه اینه از خودش نا امید میشه(شیشه پاک کنی خندید)
منو ول کرد و رفت سمت جین
گلوشو گرفت و بلندش کرد
عجیب غریبه: نکنه دلت کتک میخواد؟
باشه انقدر میزنمت که نتونی از جات تکون بخوری
شروع کرد به زدن جین
جین هرچی بهش لگد میزد فایده ای نداشت بقیه رفتن سمت عجیب غریبه ولی هرکدومشون به سمتی پرتاب میشدن
ا/ت: ولشون کنننن با اونا کاری نداشته باش
ا/ت داشت گریه میکرد قلبم درد گرفت
به اسمون نگاه کردم
پیرمرد اگه صدامو میشنوی کمکمون کن خواهش میکنم
یدفعه از اسمون نوری اومد و رفت داخل بدن ا/ت
ا/ت به گرگینه مشت زد و گرگینه به سمت دیوار پرتاب شد
عجیب غریبه رفت سمت ا/ت
ا/ت یه چوب برداشت چوب به شمشیر آتشین تبدیل شد
پا تند کردو به سمت عجیب غریبه حمله کرد با شمشیر از وسط نصفش کرد
همه اون موجودات عجیب غریب در کسری از ثانیه پودر شدن و به اسمون رفتن
نگاه ا/ت به سمت جین رفت
بدو بدو به سمتش رفت و دستاشو گذاشت رو سینه های جین و یه جمله عجیبی رو مدام تکرار کرد زخمای جین خوب شد کبودی ها کامل از بین رفتن
ولی ا/ت از هوش رفت
بلندش کردم و بردمش بالا تو اتاقش گذاشتمش
نبضش خیلی ضعیف بود عرق سرد داشت پوستش مثل گچ سفید شده بود (چیزی نیست عنبر نسا بدی درست میشه)
جونگ کوک: ا/ت خواهش میکنم بلند شو. اگه از پیشم بری هرگز خودمو نمیبخشم همه چی تقصیر منه
خواهش میکنم ا/ت ترو خدا پاشوووووو(با گریه)
در باز شدو پیرمرده وارد اتاق شد
دست ا/ت و گرفت و چشماشو بست
جونگ کوک: ا/ت یادته به من و جیمین قول دادی که حالمون رو خوب میکنی چیشد؟
پیرمرده: ا/ت شما رو به حالت اولتون برگردوند الان شما انسان هستین
جونگ کوک: کی اینکارو کرد؟
پیره مرده: موقعی که داشت جین رو خوب میکرد اینکارو انجام داد
جونگ کوک: حال ا/ت خوب میشه؟
پیر مرد: اره فقط باید صبر کنی....
۳۸.۵k
۰۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.