اربابجذابمن

#ارباب.جذاب.من🌸♥️
#pqrt_21
باهم از پله ها بالا رفتیم و رستا رفت سمت اتاقش شب بخیری گف و منم جوابش رو دادم در اتاق رو باز کردم ارباب لباس هاشو عوض کرده بود با یه تی شرت و شلوار گرمکن خونگی
رفتم بالا سرش خواب بود از نفس هاش معلوم بود ملافه رو انداختم رو ارباب رفتم سمت کمد شالم رو در آوردم که یهو

#سوم.شخص
رو به بادیگارم گفتم: کار هارو انجام دادی که گف:بله آقا چهار روز دیگه انجام میشه
خوبه ایی گفتم و رفتم تو اتاقم پاکت سیگار رو از جیبم در آوردم
و یه نخ برداشتم و کشیدم
کسی و چیزی که برای من بود همیشه و همه جا باید برای من باشه


#ادامه.دارد
#رمان.واقعیت.ندارد
دیدگاه ها (۱)

#ارباب.جذاب.من🌸♥️#part_22#دیانارفتم سمت کمد که یهو از پنجره ...

اینم ۳ تا پارت دیگه خدمت شما😀

#ارباب.جذاب.من🌸♥️#part_20#دیانا خانم بزرگ و خاله ارباب که از...

#ارباب.جذاب.من.🌸#part_19#دیانا لباس هایی که برای رستا گذاشته...

نام فیک:عشق مخفیPart: 22ویو جیمین*توی ماشین نشسته بودم که دی...

پارت ۳۷ات: نکنه فهمیده موچی هاشو خوردم خدمتکار دوم از ترس جی...

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط