دلبر کوچولو
دلبر کوچولو
#پارت_۹۱
•جوجهارباب🌻⃟🐣 •
از تو آینه آسانسور نگاهم همش قفل اون پسره خارجکی بود، لعنتی قیافه و تیپش اصلا به یه کارمند ساده نمیخورد
_ببینم تو واقعا یه کارمند سادهای؟
احساس کردم کمی رنگش پرید و دستپاچه شد.
ولی سریع خودش رو جمع و جور کرد و با چشمهای ریز شده گفت:
_توهم همیشه انقد حرف میزنی؟
نگاه مشکوکی بهش انداختم، چرا بحث رو عوض کرد؟
پوفی کشیدم و در انتها بیخیال شدم، بیخیال دیانا با قاتل زنجیرهای طرف نیستی که.
دهن کجیای بهش کردم و روم ازش برگردوندم، اصلا حرفمو پس میگیرم، خیلیم زشت و بد قواره بود!!!
به نظرم کله زردی لقب مناسبی واسش بود تا جذاب، ایش.
از آسانسور که خارج شدیم در کمال تعجب و بهت من به سمت یه ماشین فوق العاده زیبا و مدل بالا رفت...
در سمت منو باز کرد و دور زد خودش سوار شد، کله زردی جنتلمن.
تردید و کنار گذاشتم و سوار شدم.
_ماشین خودته؟
خیلی خشک جواب داد:
_نه.
_پس ماشین کیه؟
از صداش حرص مشهود بود.
_میتونی زیپ اون دهنتو بکشی و بزاری در آرامش به کارم برسم؟
به جای اینکه بهم بربخوره خندهی بلندی سر دادم و گفتم:
_انگار داری چکار میکنی حالا؟ بابا یه رانندگیه دیگه.
با حرص نیم نگاهی بهم انداخت و غرید:
_میبندی یا ببندم؟
نگاهی به بغل دستم انداختم و با ندیدنش گیج گفتم:
_کوش؟
کلافه دستی تو موهاش کشید و گفت:
_دیوونهام کردی بچه، چی کوش؟
_بچه عمته کله زردی، کمربند دیگه، کجاست تا ببندمش؟ چرا تو زحمت بکشی خودم دست دارم خب.
نفس عمیقی کشید و سعی به خودش مسلط باشه.
_نیاز نیست کمربند ببندی، تو فقط لطف کن دهنت رو ببند.
_کله زردی بیادب.
ایندفعه جوابم رو نداد منم دیگه حرفی واسه گفتن نداشتم در سکوت به آهنگ چرت و مزخرفی که گذاشته بود گوش سپردم.
#پارت_۹۱
•جوجهارباب🌻⃟🐣 •
از تو آینه آسانسور نگاهم همش قفل اون پسره خارجکی بود، لعنتی قیافه و تیپش اصلا به یه کارمند ساده نمیخورد
_ببینم تو واقعا یه کارمند سادهای؟
احساس کردم کمی رنگش پرید و دستپاچه شد.
ولی سریع خودش رو جمع و جور کرد و با چشمهای ریز شده گفت:
_توهم همیشه انقد حرف میزنی؟
نگاه مشکوکی بهش انداختم، چرا بحث رو عوض کرد؟
پوفی کشیدم و در انتها بیخیال شدم، بیخیال دیانا با قاتل زنجیرهای طرف نیستی که.
دهن کجیای بهش کردم و روم ازش برگردوندم، اصلا حرفمو پس میگیرم، خیلیم زشت و بد قواره بود!!!
به نظرم کله زردی لقب مناسبی واسش بود تا جذاب، ایش.
از آسانسور که خارج شدیم در کمال تعجب و بهت من به سمت یه ماشین فوق العاده زیبا و مدل بالا رفت...
در سمت منو باز کرد و دور زد خودش سوار شد، کله زردی جنتلمن.
تردید و کنار گذاشتم و سوار شدم.
_ماشین خودته؟
خیلی خشک جواب داد:
_نه.
_پس ماشین کیه؟
از صداش حرص مشهود بود.
_میتونی زیپ اون دهنتو بکشی و بزاری در آرامش به کارم برسم؟
به جای اینکه بهم بربخوره خندهی بلندی سر دادم و گفتم:
_انگار داری چکار میکنی حالا؟ بابا یه رانندگیه دیگه.
با حرص نیم نگاهی بهم انداخت و غرید:
_میبندی یا ببندم؟
نگاهی به بغل دستم انداختم و با ندیدنش گیج گفتم:
_کوش؟
کلافه دستی تو موهاش کشید و گفت:
_دیوونهام کردی بچه، چی کوش؟
_بچه عمته کله زردی، کمربند دیگه، کجاست تا ببندمش؟ چرا تو زحمت بکشی خودم دست دارم خب.
نفس عمیقی کشید و سعی به خودش مسلط باشه.
_نیاز نیست کمربند ببندی، تو فقط لطف کن دهنت رو ببند.
_کله زردی بیادب.
ایندفعه جوابم رو نداد منم دیگه حرفی واسه گفتن نداشتم در سکوت به آهنگ چرت و مزخرفی که گذاشته بود گوش سپردم.
۴.۶k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.