سناریو..
سناریو..
وقتی بعد اینکه ولت کردن فهمیدن عاشقت بودن
نامجون:"با کمال تاسف برگشت پیشت و ازت خواست بهش فرصتی بدی و توهم قبول کردی"
جین:"جرعت اینو نداشت ک برگرده پیشت و تصمیم گرفت تنهایی ادامه بده"
شوگا:"میدونست دیگه راه برگشتی نداره و خودشو با این درد تا عمر داشت سازگار کرد"
جیهوپ:"میخواست کشور رو ترک کنه و قبل رفتن پیامی فرستاده بود که پشیمونیش و عشقش نسبت بهت رو توصیف کرده بود..بعد خوندن پیامش به دنبالش رفتی و فرصتی بهش دادی"
جیمین:"روز و شبشو با فکر کردن بهت میگزروند و دنبال امیدی میگشت تا به زندگیش بعد از تو ادامه بده"
تهیونگ:"دوستت تورو جای خودش به کافه ای ک تهیونگو دعوت کرده بود فرستاد..بعد صحبت با همدیگه رابطتتون رو از اول درست کردین"
کوک:"بعد مدتها اسرار و خواهش راضیت کرد دوباره باهم باشین"
وقتی بعد اینکه ولت کردن فهمیدن عاشقت بودن
نامجون:"با کمال تاسف برگشت پیشت و ازت خواست بهش فرصتی بدی و توهم قبول کردی"
جین:"جرعت اینو نداشت ک برگرده پیشت و تصمیم گرفت تنهایی ادامه بده"
شوگا:"میدونست دیگه راه برگشتی نداره و خودشو با این درد تا عمر داشت سازگار کرد"
جیهوپ:"میخواست کشور رو ترک کنه و قبل رفتن پیامی فرستاده بود که پشیمونیش و عشقش نسبت بهت رو توصیف کرده بود..بعد خوندن پیامش به دنبالش رفتی و فرصتی بهش دادی"
جیمین:"روز و شبشو با فکر کردن بهت میگزروند و دنبال امیدی میگشت تا به زندگیش بعد از تو ادامه بده"
تهیونگ:"دوستت تورو جای خودش به کافه ای ک تهیونگو دعوت کرده بود فرستاد..بعد صحبت با همدیگه رابطتتون رو از اول درست کردین"
کوک:"بعد مدتها اسرار و خواهش راضیت کرد دوباره باهم باشین"
۱۲.۸k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.