ازدواج اجباری پارت 7
ویو یونگی
کارم. تموم شد و رفتم خونه و دیدیم هیچ صدایی نمیاد و در اتاق ا/ت رو زدم
تق تق ا/ت
تق تق ا/ت خوابی
در اتاقش باز کردمو دیدیم ا/ت نیست تو اتاق زنگ زدم بهش
مشترک مورد نظر قادر به پاسخ نمی باشند
زنگ. زدم به جیمین
یونگی :الو جیمین ا/ت پیش تو هستش
جیمین :مگه خونه نیست
یونگی :گفت میاد پیش تو
جیمین :ا/ت اصلا نیومده پیش من
یونگی :باشه
گوشیش و هک کردم فهمیدم تو پارک هستش سوار ماشین شدم و رفتم سمت پارک و دیدیمش رو تاپ نشسته بود رفتم نزدیکش و دیدیم داره گریه می کنه انگار مست بود
یونگی :خرس گنده ای داری گریه می کنی
ا/ت:کسی که دوستش داشتم بهم خیانت کرد (با گریه)
یونگی:چیی تمام مدت دوست پسر داشته (تو ذهنش)
خوب باشه بیا بریم خونه بعد بشین گریه کن
ا/ت:نمی خاممممم اونوبینم
یونگی :مگه کسی که دوستش داری کی
ا/ت:مین.. یونگی
یونگی:.... بیا بریم
ا/ت:به من دست نزن من شوهر دارم
یونگی:خداروشکر از زن شانش آوردم که ا/ت خودش رفت سوار ماشین شد و رسیدیم خونه بردمش تو اتاقش و لباسشو عوض کردم به هرحال زنمه عیب نداره بدنشو ببینم و رفتم. تو اتاقمو خوابیدم
ویو ا/ت
صبح پاشدم دیدم لباسم عوض شده هیچی از دیشب یادم نمی یومد فقط یادم میاد یونگی کثافت خیانت کرد و لباسمو پوشیم (اسلاید دم) و رفتم بیرون از خونه و به حرف های یونگی هیچ توجه نکردم و رفتم خونه گیش جیمین با جیمین رفتیم شهر بازی برام پشمک خرید و بعدش رفتیم خرید کردیمو..
حالم خیلی خوب شد با اینکه می دونستم برگردم خونه حالم خراب می شه برای همین به جیمین گفتم میام خونه خودمون و وقتی رسیدم
ا/ت:بابالطفا بزار طلاق بگیرم
ب. ا/ت:برای چی
ا/ت:یونگی یکی دیگرو دوست داره (گریه)
ب. ا/ت:باشه حالا که میبینم داره بهت سخت می گذره می زارم طلاق بگیری ا/ت بلند شد و یک تعطیم کرد
ا/ت:ممنونم بابا هیچوقت این لطفتونو فراموش نمی کنم
ب. ا/ت:باشه (خنده)
ا/ت هم سریع سوار ماشین شد و رفت برگه طلاق و گرفت و امضا کرد و رفت خونه
یونگی :تا الان کجا بودی
ا/ت:تو چیکارمی بهم گیر می دی
یونگی :شوهرت
ا/ت:(نیش خند) دیگه نیست برگه رو داد دستشو رفت تو اتاقش
کارم. تموم شد و رفتم خونه و دیدیم هیچ صدایی نمیاد و در اتاق ا/ت رو زدم
تق تق ا/ت
تق تق ا/ت خوابی
در اتاقش باز کردمو دیدیم ا/ت نیست تو اتاق زنگ زدم بهش
مشترک مورد نظر قادر به پاسخ نمی باشند
زنگ. زدم به جیمین
یونگی :الو جیمین ا/ت پیش تو هستش
جیمین :مگه خونه نیست
یونگی :گفت میاد پیش تو
جیمین :ا/ت اصلا نیومده پیش من
یونگی :باشه
گوشیش و هک کردم فهمیدم تو پارک هستش سوار ماشین شدم و رفتم سمت پارک و دیدیمش رو تاپ نشسته بود رفتم نزدیکش و دیدیم داره گریه می کنه انگار مست بود
یونگی :خرس گنده ای داری گریه می کنی
ا/ت:کسی که دوستش داشتم بهم خیانت کرد (با گریه)
یونگی:چیی تمام مدت دوست پسر داشته (تو ذهنش)
خوب باشه بیا بریم خونه بعد بشین گریه کن
ا/ت:نمی خاممممم اونوبینم
یونگی :مگه کسی که دوستش داری کی
ا/ت:مین.. یونگی
یونگی:.... بیا بریم
ا/ت:به من دست نزن من شوهر دارم
یونگی:خداروشکر از زن شانش آوردم که ا/ت خودش رفت سوار ماشین شد و رسیدیم خونه بردمش تو اتاقش و لباسشو عوض کردم به هرحال زنمه عیب نداره بدنشو ببینم و رفتم. تو اتاقمو خوابیدم
ویو ا/ت
صبح پاشدم دیدم لباسم عوض شده هیچی از دیشب یادم نمی یومد فقط یادم میاد یونگی کثافت خیانت کرد و لباسمو پوشیم (اسلاید دم) و رفتم بیرون از خونه و به حرف های یونگی هیچ توجه نکردم و رفتم خونه گیش جیمین با جیمین رفتیم شهر بازی برام پشمک خرید و بعدش رفتیم خرید کردیمو..
حالم خیلی خوب شد با اینکه می دونستم برگردم خونه حالم خراب می شه برای همین به جیمین گفتم میام خونه خودمون و وقتی رسیدم
ا/ت:بابالطفا بزار طلاق بگیرم
ب. ا/ت:برای چی
ا/ت:یونگی یکی دیگرو دوست داره (گریه)
ب. ا/ت:باشه حالا که میبینم داره بهت سخت می گذره می زارم طلاق بگیری ا/ت بلند شد و یک تعطیم کرد
ا/ت:ممنونم بابا هیچوقت این لطفتونو فراموش نمی کنم
ب. ا/ت:باشه (خنده)
ا/ت هم سریع سوار ماشین شد و رفت برگه طلاق و گرفت و امضا کرد و رفت خونه
یونگی :تا الان کجا بودی
ا/ت:تو چیکارمی بهم گیر می دی
یونگی :شوهرت
ا/ت:(نیش خند) دیگه نیست برگه رو داد دستشو رفت تو اتاقش
۱۹.۶k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.