ازدواج اجباری پارت 6
ویو ا/ت
که یونگی دستشو گذاشت روپام اول توجه نکردم که پامو فشار داد و سعی کردم با دستم به طوری که کسی نغمه دستشو بردارم که خودش برداشت جای دستاش رو پام مونده آخه من الان چطوری پاشممم که دوباره دستشو گذاشت باعث شد جای دستاش قشنگ بیوفته و که پامو محکم زدم به میز که دستشو بر داشت و خنده ریزی کردم و با حرص و لبخند به یونگی نگاه کردم که مهمونی تموم شد از اونجایی که با یونگی قهر بودم به مامان گفتم امشب میام خونه شما می خوابم
یونگی :نه خیر شما جایی نمی ری خانم.. مین
ا/ت:... چی داری می گی.. من.. پارک ا/ت هستم
یونگی :تو الان دیگه زن منه پس میشی مین ا/ت
ا/ت:... باشه بریم خونه (لبخند ملیح)
فلش بک خونه
ا/ت
سریع رفتم تو اتاقمو لباسمو عوض کردم (اسلاید دوم) ورفتم بیرون یونگی نبود انگار خواب بودپس رفتم تیلیویزون و روشن کردم همیشه ساعت 1 باب اسفنجی میاد و منم با ذوق داشتم نگاه می کردم
یونگی
اصلا حوصله نداشتم پس رفتم تو اتاقمو لباسم و عوض کردم و نشستم رو میز و با لپ تاپ کارای اصلحه هایی که قرار بود به آمریکا برن و چک می کردم که صدای تلویزیون اومد رفتم بیرون دیدم ا/ته داشت باب اسفنجی نگاه می کرد
یونگی:مگه بچه ای
ا/ت:باب اسفنجی برای بچه ها که تنها ساخته نشده
یونگی :دقیقا برای بچه ها ساخته شده
ا/ت:از اولشم باید خونه پیش جیمین می موندم و نمیومدم اینجا
و رفت تو اتاقش درو محکم بست
منم تلوزیون و خاموش کردم کنترل و محکم پرت کردمو رو میز و رفتم تو اتاقم
صبح
امروز یک قرار ملاقات با ته مو دارم اون مافیا ایتالیا هستش که توافق با اون باعث سود می شه و دختر بازه برای همین تو بار قرار ملاقات گذاشتم
ا/ت:صبح پاشدم کسی خونه نبود روی صندلی نشستم داشتم با خودم بازی می کردم که ایونا زنگ زد (دوست صمیمی ا/ت)
ا/ت:الو
آ:الو ا/ت امشب میایی بریم بار
ا/ا:ارههههه
شب
ا/ت:کجا
یونگی :می رم خونه نامجون
ا/ت:آها منم می رم خونه پیش جیمین
یونگی :باشه
یونگی رفت و منم سریع آماده شدم
لباس ا/ت (اسلاید سوم)
کفش ا/ت(اسلاید چهارم)
و رفتم بار
ویو یونگی
به خاطر ته مو مجبور شدم به دخترای باری که بهم میچسپیدند بچسپم ولی خوب مجبورم این معامله باعث می شه شایعه ای که بقیه ی مافیا ها به من می گن تو مافیا جهان نیستی برطرف بشه
ا/ت
توی بار بودم که یونگی رو دیدیم دختره روی پاش بود که همون طور که داشتم به یونگی نگاه می کردم زنگ زدم به نامجون
ا/ت:نامجون یونگی پیش توعه
ن:نه
ا/ت:... گفته بود پیش توعه
ن:آ.. ره اومد اینجا ولی رفت
ا/ت:باشه مرسی
قبل از اینکه یونگی منو ببینه از بار اومدم بیرون
که یونگی دستشو گذاشت روپام اول توجه نکردم که پامو فشار داد و سعی کردم با دستم به طوری که کسی نغمه دستشو بردارم که خودش برداشت جای دستاش رو پام مونده آخه من الان چطوری پاشممم که دوباره دستشو گذاشت باعث شد جای دستاش قشنگ بیوفته و که پامو محکم زدم به میز که دستشو بر داشت و خنده ریزی کردم و با حرص و لبخند به یونگی نگاه کردم که مهمونی تموم شد از اونجایی که با یونگی قهر بودم به مامان گفتم امشب میام خونه شما می خوابم
یونگی :نه خیر شما جایی نمی ری خانم.. مین
ا/ت:... چی داری می گی.. من.. پارک ا/ت هستم
یونگی :تو الان دیگه زن منه پس میشی مین ا/ت
ا/ت:... باشه بریم خونه (لبخند ملیح)
فلش بک خونه
ا/ت
سریع رفتم تو اتاقمو لباسمو عوض کردم (اسلاید دوم) ورفتم بیرون یونگی نبود انگار خواب بودپس رفتم تیلیویزون و روشن کردم همیشه ساعت 1 باب اسفنجی میاد و منم با ذوق داشتم نگاه می کردم
یونگی
اصلا حوصله نداشتم پس رفتم تو اتاقمو لباسم و عوض کردم و نشستم رو میز و با لپ تاپ کارای اصلحه هایی که قرار بود به آمریکا برن و چک می کردم که صدای تلویزیون اومد رفتم بیرون دیدم ا/ته داشت باب اسفنجی نگاه می کرد
یونگی:مگه بچه ای
ا/ت:باب اسفنجی برای بچه ها که تنها ساخته نشده
یونگی :دقیقا برای بچه ها ساخته شده
ا/ت:از اولشم باید خونه پیش جیمین می موندم و نمیومدم اینجا
و رفت تو اتاقش درو محکم بست
منم تلوزیون و خاموش کردم کنترل و محکم پرت کردمو رو میز و رفتم تو اتاقم
صبح
امروز یک قرار ملاقات با ته مو دارم اون مافیا ایتالیا هستش که توافق با اون باعث سود می شه و دختر بازه برای همین تو بار قرار ملاقات گذاشتم
ا/ت:صبح پاشدم کسی خونه نبود روی صندلی نشستم داشتم با خودم بازی می کردم که ایونا زنگ زد (دوست صمیمی ا/ت)
ا/ت:الو
آ:الو ا/ت امشب میایی بریم بار
ا/ا:ارههههه
شب
ا/ت:کجا
یونگی :می رم خونه نامجون
ا/ت:آها منم می رم خونه پیش جیمین
یونگی :باشه
یونگی رفت و منم سریع آماده شدم
لباس ا/ت (اسلاید سوم)
کفش ا/ت(اسلاید چهارم)
و رفتم بار
ویو یونگی
به خاطر ته مو مجبور شدم به دخترای باری که بهم میچسپیدند بچسپم ولی خوب مجبورم این معامله باعث می شه شایعه ای که بقیه ی مافیا ها به من می گن تو مافیا جهان نیستی برطرف بشه
ا/ت
توی بار بودم که یونگی رو دیدیم دختره روی پاش بود که همون طور که داشتم به یونگی نگاه می کردم زنگ زدم به نامجون
ا/ت:نامجون یونگی پیش توعه
ن:نه
ا/ت:... گفته بود پیش توعه
ن:آ.. ره اومد اینجا ولی رفت
ا/ت:باشه مرسی
قبل از اینکه یونگی منو ببینه از بار اومدم بیرون
۱۳.۲k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳