مخوان بلبل دل ویرانه کس نیست

مخوان بلبل دل ویرانه کس نیست
برای تو  بجز  بند و  قفس نیست
ندایت    را   کسی   باور    ندارد
به  لبها جز نشانی از گَرَس نیست
همه   گُم  گشته  در  ویرانی خود
بیابان پرور و جُزخار وخَس نیست
همه  در  پی  روان  بر  کینه توزی
به دخمه عاشقی درپیش وپَس نیست
غروبی  بی هوا  و خار و محزون
به دلها  جُز  نگاه پُر هوس نیست
دیدگاه ها (۵)

شُدم  مُرتَد  به  قربانگاهِ   رویتزِجان دل داده ام بر های وه...

دیشب به جای شمع کلمه به کلمه شعرهایم را روشن کردم تمام شعرها...

آن قدر جای خالیت اینجاست،که کنارم دراز می‌کشد،برایم قصه می‌گ...

زندگی صحنه دل بود که من کات شدم”بسکه در محضر چشم تو مجازات ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط