fake j hope
fake j_hope
part*6
هوبی: یه چیز دیگه کی میشه از دست تو خلاص بشم
ا.ت: اینو از بابات و بابام بپرس
هوبی: تو هنوز دوست پسرتو داری
ا.ت: خب داشته باشم به تو چه
هوبی: راست میگیا اصلا به من چه خب رسیدیم
رفتیم پایین
پ.ج: جیهوپ دست لیا بگیر
نگاهش کردم اونم نگاهم کرد با حالت تنفر امیزی نگاه هم کردیم بعد به زور دستمو گرفت لبخند الکی زدیم و رفتیم
بعد از عروسی
راه افتادیم رفتیم خونه یه عمارت بزرگ برای منو جیهوپ خریده بودن رفتیم داخلش
هوبی: برو تو اتاق خودت بخواب
ا.ت: نه انتظار داری بیام پیشت بخوابم
هوبی:چرا بخوام همچین انتظاری داشته باشم اخه
صبح
تو اتاقم خواب بودم
تق تق تق
ا.ت: کیه
هوبی: منم
ا.ت: چی میخوای عوضی
سریع اومد داخل گفت ساکت
ا.ت: چیشده مگه چرا اومدی تو اتاقم
هوبی: پدر و مادرم و پدر مادرت برای صبحونه اومدن اینجا سریع بیا تا بریم پایین بعد حواست باشه ها
ا.ت: که چی
هوبی: که نشون بدیم باهم خوبیم
ا.ت: باشه واقعا وانمود کردنش حال بهم زنه
رفتیم پایین
ا.ت: سلام مامان سلام بابا
با همگی سلام کردیم
و نشستیم
م.ج: فکر کنم عروس و داماد خیلی باهم خوبن
م: معلومه
هوبی: بیا عزیزم بخور
ا.ت: مرسی عزیزم
پ.ج: خب پسرم تو نمیخواد تا اخر این هفته بیای شرکت
هوبی: چرا
پ.ج: بمون پیش زنت
هوبی: خب باشه
هی تو دلم میگفتم چندش چندش کی میشه از دستت راحت شم وایسا تا جانی برگرده برات دارم
مامانم و بابام و مامان بابای جیهوپ رفتن
ا.ت: چقدر تو چندشی هی عزیزم عزیزم بیا بخور
هوبی: فکر کردی خودم خوشم میاد مجبورم چون پدر و مادرم میشناسم
ا.ت: نمیتونم ببینمت حالم ازت بهم میخوره برو بیرون
هوبی: میخوای از خونه خودم بیرونم کنی
ا.ت:خونه من خونه منم نکن خونه منم هست
هوبی: خب منم میمونم
ا.ت: خب من میرم بیرون
هوبی: بهتر به دوست دخترمم میگم بیاد
ا.ت: جلوی من که زنتم میگی دوست دخترم
هوبی: چی الان شدی زنم هههههه کارت ندارم میخوای بمونی یا نه ولی الان دوست دخترم میاد بهش نمیگی که زنمیا
ا.ت: نمیدونه
هوبی: نه مثلا تو خدمتکاری
ا.ت: میخوای الان خدمتکاریت هم بکنم
هوبی:خب سوتی نمیدی جلوشا
#هوبی
#فیک
#سناریو
part*6
هوبی: یه چیز دیگه کی میشه از دست تو خلاص بشم
ا.ت: اینو از بابات و بابام بپرس
هوبی: تو هنوز دوست پسرتو داری
ا.ت: خب داشته باشم به تو چه
هوبی: راست میگیا اصلا به من چه خب رسیدیم
رفتیم پایین
پ.ج: جیهوپ دست لیا بگیر
نگاهش کردم اونم نگاهم کرد با حالت تنفر امیزی نگاه هم کردیم بعد به زور دستمو گرفت لبخند الکی زدیم و رفتیم
بعد از عروسی
راه افتادیم رفتیم خونه یه عمارت بزرگ برای منو جیهوپ خریده بودن رفتیم داخلش
هوبی: برو تو اتاق خودت بخواب
ا.ت: نه انتظار داری بیام پیشت بخوابم
هوبی:چرا بخوام همچین انتظاری داشته باشم اخه
صبح
تو اتاقم خواب بودم
تق تق تق
ا.ت: کیه
هوبی: منم
ا.ت: چی میخوای عوضی
سریع اومد داخل گفت ساکت
ا.ت: چیشده مگه چرا اومدی تو اتاقم
هوبی: پدر و مادرم و پدر مادرت برای صبحونه اومدن اینجا سریع بیا تا بریم پایین بعد حواست باشه ها
ا.ت: که چی
هوبی: که نشون بدیم باهم خوبیم
ا.ت: باشه واقعا وانمود کردنش حال بهم زنه
رفتیم پایین
ا.ت: سلام مامان سلام بابا
با همگی سلام کردیم
و نشستیم
م.ج: فکر کنم عروس و داماد خیلی باهم خوبن
م: معلومه
هوبی: بیا عزیزم بخور
ا.ت: مرسی عزیزم
پ.ج: خب پسرم تو نمیخواد تا اخر این هفته بیای شرکت
هوبی: چرا
پ.ج: بمون پیش زنت
هوبی: خب باشه
هی تو دلم میگفتم چندش چندش کی میشه از دستت راحت شم وایسا تا جانی برگرده برات دارم
مامانم و بابام و مامان بابای جیهوپ رفتن
ا.ت: چقدر تو چندشی هی عزیزم عزیزم بیا بخور
هوبی: فکر کردی خودم خوشم میاد مجبورم چون پدر و مادرم میشناسم
ا.ت: نمیتونم ببینمت حالم ازت بهم میخوره برو بیرون
هوبی: میخوای از خونه خودم بیرونم کنی
ا.ت:خونه من خونه منم نکن خونه منم هست
هوبی: خب منم میمونم
ا.ت: خب من میرم بیرون
هوبی: بهتر به دوست دخترمم میگم بیاد
ا.ت: جلوی من که زنتم میگی دوست دخترم
هوبی: چی الان شدی زنم هههههه کارت ندارم میخوای بمونی یا نه ولی الان دوست دخترم میاد بهش نمیگی که زنمیا
ا.ت: نمیدونه
هوبی: نه مثلا تو خدمتکاری
ا.ت: میخوای الان خدمتکاریت هم بکنم
هوبی:خب سوتی نمیدی جلوشا
#هوبی
#فیک
#سناریو
۹.۴k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.