🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه پارت۴۰ -بفرما الان که قراره برام
🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه #پارت۴۰ #-بفرما الان که قراره برام خواستگار بیاد داره دوروبرم میپلکه..
امیر خندیدو گفت از دست تو.
(عرفان)
سمت اتاقی که برای منو امیروکیانوش بود راه افتادم داخل اتاق شدمو خودمو رو تخت انداختم...اونقدر خسته بودم که نفهمیدم کی خوابم برد...باتکونای شدیدیکی جستی زدم.
-هوم چی میخوای؟؟
- بیدارشو بیاشام بخور..
-ای بابانمیزارن آدم کپشو بزاره...
-بسه دیگه از ساعت ۴خوابیدی ..الان ساعت ۸
صدای رویا به گوشم خورد..
-امیر. داداش میثاق تنبل بیدارنشدبچه ها دارن شام میخورن...هه داداش میثاق..رویا.رویا میخوای منو دیونه کنی دختر...
از جام بلند شدم...ببینین بیدار شدم ...شمابرین منم میام..
امیر از روتخت بلند شدوگفت:
-میایااا دیگه نگیری بخوابی..
-باشه داداش من باشه عجب گیری کردم ..دوتایی خندیدن ورفتن...
بعد از شام سمت دریا راه افتادیم...
(رویا)
به محض رسیدن دویدم و تو آب دریا عسل وشراره هم امدن...آب سرد بود.کمی آب سمت عسل پاشیدم جیغی کشید..
-بیشعور احمق چیکار میکنی...
-بیشعور احمق عمته نفله ..
شروع کردم به آب پاشیدن سمتش..اونم جیغ میکشیدوآب سمتم میپاشید..این شد که همه امدن...جز امیرو حسام ومیثاق...امیر وحسام که داشتن آتیش درست میکردن ....ولی میثاق نبود هر چی چشم چرخوندم ندیدمش..به خودم تشر زدم
اصلا به تو چه رویا که نیست..بیخیال شدمواز آب بیرون امدم..عین چی پشیمون شدم خیلی سرد بود.مثل بید میلرزیدم..کنار آتیش نشستم امیر کتشو درآورد ورو شونه هام گذاشت..
-خودتون سردتون میشه..
-سردم نمیشه بپیچ دورت داری میلرزی...همه امدن ودور آتیش نشستن جز میثاق که نبود...
امیر نگاهی به دورواطرافش انداخت ..
-کسی میثاقو ندیده؟؟
-من اینجام داداش..جمعتون جَمعه گلتون کمه.. من الان باید وسط بشینم..ولی میبینم آتیش جامو تصرف کرده ومجبورم کنار بوته های خار بشینم..ملیکا پشت چشمی نازک کردوگفت:
-وااااآقا میثاق دستت درد نکنه یعنی ما بوته ای خاریم..میثاق نگاهش کردوگفت؟؟
-نه...کی گفته تو خاری..ملیکا لبخندی،زدونگاهش کرد..نمیدونم چرایه لحظه حسودیم شد..لبخدی زدوگفت:
-تو کاکتوس خونه ای باباتی...همه زدن زیر خنده ...ملیکا ایشی گفت وخندید...کیانوش گیتارشو جلوش گرفت نوبتیم باشه نوبت گیتار زدنه بعدش باآواز خوند...
-کی بلده گیتار بزنه؟ همه گفتن ..
-من.من.من
کی بلده خوب ریتمش بده..
-من.من.من
کی بلده آواز بخونه.
من.من.من.
کی بلده آتیشش بده ..
من.من.من
حسام گیتارو از دستش گرفت..
-بدش من اینو اگه به تو باشه تا فرداهم میخوای چرت وپرت بخونی...
-حالا بگین ببینم کی بلده گیتار بزنه..همه گفتن..
-من.من.من..
-من منو زهرماریکی برداره بزنه دیگه..
میثاق گیتارو از حسام گرفت بدش من خودم میزنم...
گیتارو تنظیم کرد...باژست خاصی به همه نگاه کرد..
نویسنده:S
امیر خندیدو گفت از دست تو.
(عرفان)
سمت اتاقی که برای منو امیروکیانوش بود راه افتادم داخل اتاق شدمو خودمو رو تخت انداختم...اونقدر خسته بودم که نفهمیدم کی خوابم برد...باتکونای شدیدیکی جستی زدم.
-هوم چی میخوای؟؟
- بیدارشو بیاشام بخور..
-ای بابانمیزارن آدم کپشو بزاره...
-بسه دیگه از ساعت ۴خوابیدی ..الان ساعت ۸
صدای رویا به گوشم خورد..
-امیر. داداش میثاق تنبل بیدارنشدبچه ها دارن شام میخورن...هه داداش میثاق..رویا.رویا میخوای منو دیونه کنی دختر...
از جام بلند شدم...ببینین بیدار شدم ...شمابرین منم میام..
امیر از روتخت بلند شدوگفت:
-میایااا دیگه نگیری بخوابی..
-باشه داداش من باشه عجب گیری کردم ..دوتایی خندیدن ورفتن...
بعد از شام سمت دریا راه افتادیم...
(رویا)
به محض رسیدن دویدم و تو آب دریا عسل وشراره هم امدن...آب سرد بود.کمی آب سمت عسل پاشیدم جیغی کشید..
-بیشعور احمق چیکار میکنی...
-بیشعور احمق عمته نفله ..
شروع کردم به آب پاشیدن سمتش..اونم جیغ میکشیدوآب سمتم میپاشید..این شد که همه امدن...جز امیرو حسام ومیثاق...امیر وحسام که داشتن آتیش درست میکردن ....ولی میثاق نبود هر چی چشم چرخوندم ندیدمش..به خودم تشر زدم
اصلا به تو چه رویا که نیست..بیخیال شدمواز آب بیرون امدم..عین چی پشیمون شدم خیلی سرد بود.مثل بید میلرزیدم..کنار آتیش نشستم امیر کتشو درآورد ورو شونه هام گذاشت..
-خودتون سردتون میشه..
-سردم نمیشه بپیچ دورت داری میلرزی...همه امدن ودور آتیش نشستن جز میثاق که نبود...
امیر نگاهی به دورواطرافش انداخت ..
-کسی میثاقو ندیده؟؟
-من اینجام داداش..جمعتون جَمعه گلتون کمه.. من الان باید وسط بشینم..ولی میبینم آتیش جامو تصرف کرده ومجبورم کنار بوته های خار بشینم..ملیکا پشت چشمی نازک کردوگفت:
-وااااآقا میثاق دستت درد نکنه یعنی ما بوته ای خاریم..میثاق نگاهش کردوگفت؟؟
-نه...کی گفته تو خاری..ملیکا لبخندی،زدونگاهش کرد..نمیدونم چرایه لحظه حسودیم شد..لبخدی زدوگفت:
-تو کاکتوس خونه ای باباتی...همه زدن زیر خنده ...ملیکا ایشی گفت وخندید...کیانوش گیتارشو جلوش گرفت نوبتیم باشه نوبت گیتار زدنه بعدش باآواز خوند...
-کی بلده گیتار بزنه؟ همه گفتن ..
-من.من.من
کی بلده خوب ریتمش بده..
-من.من.من
کی بلده آواز بخونه.
من.من.من.
کی بلده آتیشش بده ..
من.من.من
حسام گیتارو از دستش گرفت..
-بدش من اینو اگه به تو باشه تا فرداهم میخوای چرت وپرت بخونی...
-حالا بگین ببینم کی بلده گیتار بزنه..همه گفتن..
-من.من.من..
-من منو زهرماریکی برداره بزنه دیگه..
میثاق گیتارو از حسام گرفت بدش من خودم میزنم...
گیتارو تنظیم کرد...باژست خاصی به همه نگاه کرد..
نویسنده:S
۱۴.۷k
۲۱ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.