معجزه ( پارت هفدهم )
معجزه ( پارت هفدهم )
* ویو ا/ت *
وقتی شوگا لبش رو گذاشت رو لبم حس خیلی عجیبی بهم دست داد!!! ولی همزمان تعجب و آرامش داشت! منم همراهیش کردم..اون دستش رو گذاشت دور کمرم و....به بوسیدن ادامه داد....من چشمام رو بستم و همراهیش میکردم....
* چند دقیقه بعد *
بعد از چند دقیقه شوگا ازم جدا شد و بهم یه نگاهی انداخت و گونه هاش سرخ شد و رفت....
منم تعجب کردم، و دیگه دنبال شوگا نرفتم...معلوم بود خجالت کشیده بود....ولی خیلی کیوت بود!
منم یه نگاهی به دریا کردم و گونه هام سرخ شد....رفتم سمت اتاقم...
نشستم رو تخت....قلبم تند تند میزد!
ا/ت : خدای من! چه حس خوبی بود!
و شروع کردم خندیدن....انگار ذوق کردم!
از تخت پاشدم و بالا و پایین میپریدم...
ا/ت : ( خنده ) وایییی....چه قدر خوب بوددد!
دیگه خسته شدم و نشستم دوباره رو تخت...ولی هنوزم ذوق کرده بودم...ولی بیشتر خیلی خوشحال بودم از این کار شوگا!
هعی:))))
* ویو ا/ت *
وقتی شوگا لبش رو گذاشت رو لبم حس خیلی عجیبی بهم دست داد!!! ولی همزمان تعجب و آرامش داشت! منم همراهیش کردم..اون دستش رو گذاشت دور کمرم و....به بوسیدن ادامه داد....من چشمام رو بستم و همراهیش میکردم....
* چند دقیقه بعد *
بعد از چند دقیقه شوگا ازم جدا شد و بهم یه نگاهی انداخت و گونه هاش سرخ شد و رفت....
منم تعجب کردم، و دیگه دنبال شوگا نرفتم...معلوم بود خجالت کشیده بود....ولی خیلی کیوت بود!
منم یه نگاهی به دریا کردم و گونه هام سرخ شد....رفتم سمت اتاقم...
نشستم رو تخت....قلبم تند تند میزد!
ا/ت : خدای من! چه حس خوبی بود!
و شروع کردم خندیدن....انگار ذوق کردم!
از تخت پاشدم و بالا و پایین میپریدم...
ا/ت : ( خنده ) وایییی....چه قدر خوب بوددد!
دیگه خسته شدم و نشستم دوباره رو تخت...ولی هنوزم ذوق کرده بودم...ولی بیشتر خیلی خوشحال بودم از این کار شوگا!
هعی:))))
۱۸.۱k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.