معجزه ( پارت شانزدهم )
معجزه ( پارت شانزدهم )
* ویو شوگا *
وقتی دیدم ا/ت عصبیه گفتم باهم بریم یه جای فضای باز.....دست ا/ت رو گرفتم....و تا پشت نرده ها رفتیم....باد خوبی میوزید...رفتم نزدیک ا/ت و چشماش رو بست....باد باعث میشد موهای بلند و زیبای ا/ت به عقب میره....ا/ت حواسش نبود....منم دستام رو گذاشتم رو دستای نرم ا/ت...خیلی خوب بود! بهم آرامش میداد....!
منم چشمام رو بستم و دستای ا/ت رو محکم تر میگرفتم....
* ویو ا/ت *
چشمام رو باز کردم...دستای شوگا رو دستام دیدم...اون چشماش رو بسته بود...منم دستام رو برنداشتم....و گذاشتم تا شوگا هم چشماش رو باز کنه....بعد از چند لحظه اونم چشماش رو باز کرد....خجالت کشید و دستاش رو از رو دستام برداشت....منم خنده ریزی کردم....شوگا نزدیک ترک شد که حتا نفساش به پوست صورتم میخورد...! یکم دیگه نزدیکم شد و خیلی آروم و مکث دار لبش رو گذاشت رو لبم.....
عرررررر🥲❤️
* ویو شوگا *
وقتی دیدم ا/ت عصبیه گفتم باهم بریم یه جای فضای باز.....دست ا/ت رو گرفتم....و تا پشت نرده ها رفتیم....باد خوبی میوزید...رفتم نزدیک ا/ت و چشماش رو بست....باد باعث میشد موهای بلند و زیبای ا/ت به عقب میره....ا/ت حواسش نبود....منم دستام رو گذاشتم رو دستای نرم ا/ت...خیلی خوب بود! بهم آرامش میداد....!
منم چشمام رو بستم و دستای ا/ت رو محکم تر میگرفتم....
* ویو ا/ت *
چشمام رو باز کردم...دستای شوگا رو دستام دیدم...اون چشماش رو بسته بود...منم دستام رو برنداشتم....و گذاشتم تا شوگا هم چشماش رو باز کنه....بعد از چند لحظه اونم چشماش رو باز کرد....خجالت کشید و دستاش رو از رو دستام برداشت....منم خنده ریزی کردم....شوگا نزدیک ترک شد که حتا نفساش به پوست صورتم میخورد...! یکم دیگه نزدیکم شد و خیلی آروم و مکث دار لبش رو گذاشت رو لبم.....
عرررررر🥲❤️
۳۵.۸k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.