هوس خان👑
هوس_خان👑
#پارت129
وارد خونه شدیم به اتاقی که همیشه مال خودم بود پناه بردم و روی تخت دراز کشیدم اینجا بهتر از اونجا بود اینجا حداقل پای ماهرو باز نشده بود و خاطره ای ازش نداشتم حداقل میتونستم کمی بخوابم اما توی رویاهام کسی جز ماهرو پا نمیذاشت
اینم برای من هم لذت بخش بود هم باعث ناراحتی
نمیدونم چقدر گذشته بود چشم که باز کردم آفتاب وسط آسمون بود حتماً ظهر شده بود و من دو سه ساعتی کامل خوابیده بودم از اتاق بیرون رفتم از خدمتکارا سراغ مهتاب و گرفتم اما گفتن هیچ خبری از مهتاب ندارن
گفتن مهتاب وقتی که من خوابیدم از اینجا بیرون رفته و چند ساعته که برنگشته
عصبی بودم چطور جرات می کرد بدون اجازه من بدون اینکه به من خبر بده از اینجا بیرون بره اصلاً چه کاری داشت که باید بدون من انجامش می داد ؟
ناهار که خوردم مشغول سیگار کشیدن شدم تا اون برگرده
نزدیکای غروب بود که برگشت توی حیاط زیر درخت نشسته بودم و بسته دوم سیگارو دود می کردم که بالاخره خانم وارد حیاط شد با دیدن من توی حیاط یکه خورد اما خریدابی که توی دستش بود و بالا گرفت و بهم نشون داد و گفت
_ همه اینا رو خریدم نمیدونی که چقدر قشنگن
از جام بلند شدم دستامو توی جیب شلوارم کردم و گفتم
بدون اجازه من کجا تشریف برده بودی؟
🌹🍁
@romankhanzadehh
😻☝️
#پارت129
وارد خونه شدیم به اتاقی که همیشه مال خودم بود پناه بردم و روی تخت دراز کشیدم اینجا بهتر از اونجا بود اینجا حداقل پای ماهرو باز نشده بود و خاطره ای ازش نداشتم حداقل میتونستم کمی بخوابم اما توی رویاهام کسی جز ماهرو پا نمیذاشت
اینم برای من هم لذت بخش بود هم باعث ناراحتی
نمیدونم چقدر گذشته بود چشم که باز کردم آفتاب وسط آسمون بود حتماً ظهر شده بود و من دو سه ساعتی کامل خوابیده بودم از اتاق بیرون رفتم از خدمتکارا سراغ مهتاب و گرفتم اما گفتن هیچ خبری از مهتاب ندارن
گفتن مهتاب وقتی که من خوابیدم از اینجا بیرون رفته و چند ساعته که برنگشته
عصبی بودم چطور جرات می کرد بدون اجازه من بدون اینکه به من خبر بده از اینجا بیرون بره اصلاً چه کاری داشت که باید بدون من انجامش می داد ؟
ناهار که خوردم مشغول سیگار کشیدن شدم تا اون برگرده
نزدیکای غروب بود که برگشت توی حیاط زیر درخت نشسته بودم و بسته دوم سیگارو دود می کردم که بالاخره خانم وارد حیاط شد با دیدن من توی حیاط یکه خورد اما خریدابی که توی دستش بود و بالا گرفت و بهم نشون داد و گفت
_ همه اینا رو خریدم نمیدونی که چقدر قشنگن
از جام بلند شدم دستامو توی جیب شلوارم کردم و گفتم
بدون اجازه من کجا تشریف برده بودی؟
🌹🍁
@romankhanzadehh
😻☝️
۹.۳k
۳۰ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.