(فقط قرار بود بردش باشی)part sixteen
(فقط قرار بود بردش باشی)part sixteen
تهیونگ گفت: عزیزم امروز شانس آرودیا مگر اینکه هم میفتادی تو استخر هم تصادف میکردی
ا.ت گفت: اگه تو نبودی که این اتفاقا نمیفتاد بخاطر تو بود که رفتم
تهیونگ گفت: الان همه تقصیرا افتاد گردن من
ا.ت خندید گفت: واقعا عصبانی شدم دیدم که لیا تو بغلته
تهیونگ گفت: دیگه حرفشو نزن
شب
ا.ت گفت: پریود نیستما
تهیونگ گفت: منظورت چیه
ا.ت گفت: منظورم
تهیونگ گفت: اها پس خودت میخوای باشه عزیزم
ا.ت خندید گفت: شوخی کردم
تهیونگ گفت: من شوخی سرم نمیشه یه هفته پیشت نبودم حداقل بزار دیگه یه لذتی بکنم دیگه
ا.ت گفت: خیلی بی ادب شدیا
تهیونگ گفت: خب دوست دخترمی
ا.ت خندید گفت: من هنوز فقط ۲۲سالمه فردا یه بچه میاری رو دستما
تهیونگ هم خندید گفت: پس فکر کردی میخوام چیکار کنم
ا.ت گفت:من بزرگش نمیکنما
تهیونگ گفت:باشه میرم یه دوست دختر قشنگ دیگه پیدا میکنم اون بزرگش کنه
ا.ت گفت:تهیونگااااااا
تهیونگ باخنده گفت:شوخی کردم
ا.ت گفت: خب بخواب شوخی بسه
تهیونگ گفت:الان از نظر من اول شبه و نمیزازم تو بخوابی
از زبان ا.ت
تهیونگ بلند شدو لامپ رو زد و درو قفل کرد
ا.ت گفت: نروخدا بس کن تهیونگ
تهیونگ گفت: عزیزم تو دیگه باید به من عادت کنی
ا.ت گفت: حداقل بزار من بخوابم هر کاری دوست داری بکن
تهیونگ گفت:قشنگم تو خواب نمیشه که
ا.ت گفت: باشه بیدارم
نیم ساعت بعد
داشتم از درد میمردم به تهیونگ هرچی میگفتم گوش نمیگرفت و بیشتر میزد مثل روز اولش
تهیونگ گفت: تموم شد عزیزم
ا.ت گفت: خیلی بدی
تهیونگ گفت: چرا
ا.ت گفت: خیلی درد داشت
تهیونگ گفت: من الان میرم دوش میگیرم و در
میام
ا.ت گفت: من میخواستم برم
تهیونگ گفت: مشکلی نیست میخوای میتونی باهام بیای
ا.ت گفت: تهیونگ بس کن دیگه اینو بدون خیلی اذیتم کردی
تهیونگ چیزی نگفت رفت دوش گرفت اومد بیرون بعد من رفتم
تهیونگ گفت: عزیزم امروز شانس آرودیا مگر اینکه هم میفتادی تو استخر هم تصادف میکردی
ا.ت گفت: اگه تو نبودی که این اتفاقا نمیفتاد بخاطر تو بود که رفتم
تهیونگ گفت: الان همه تقصیرا افتاد گردن من
ا.ت خندید گفت: واقعا عصبانی شدم دیدم که لیا تو بغلته
تهیونگ گفت: دیگه حرفشو نزن
شب
ا.ت گفت: پریود نیستما
تهیونگ گفت: منظورت چیه
ا.ت گفت: منظورم
تهیونگ گفت: اها پس خودت میخوای باشه عزیزم
ا.ت خندید گفت: شوخی کردم
تهیونگ گفت: من شوخی سرم نمیشه یه هفته پیشت نبودم حداقل بزار دیگه یه لذتی بکنم دیگه
ا.ت گفت: خیلی بی ادب شدیا
تهیونگ گفت: خب دوست دخترمی
ا.ت خندید گفت: من هنوز فقط ۲۲سالمه فردا یه بچه میاری رو دستما
تهیونگ هم خندید گفت: پس فکر کردی میخوام چیکار کنم
ا.ت گفت:من بزرگش نمیکنما
تهیونگ گفت:باشه میرم یه دوست دختر قشنگ دیگه پیدا میکنم اون بزرگش کنه
ا.ت گفت:تهیونگااااااا
تهیونگ باخنده گفت:شوخی کردم
ا.ت گفت: خب بخواب شوخی بسه
تهیونگ گفت:الان از نظر من اول شبه و نمیزازم تو بخوابی
از زبان ا.ت
تهیونگ بلند شدو لامپ رو زد و درو قفل کرد
ا.ت گفت: نروخدا بس کن تهیونگ
تهیونگ گفت: عزیزم تو دیگه باید به من عادت کنی
ا.ت گفت: حداقل بزار من بخوابم هر کاری دوست داری بکن
تهیونگ گفت:قشنگم تو خواب نمیشه که
ا.ت گفت: باشه بیدارم
نیم ساعت بعد
داشتم از درد میمردم به تهیونگ هرچی میگفتم گوش نمیگرفت و بیشتر میزد مثل روز اولش
تهیونگ گفت: تموم شد عزیزم
ا.ت گفت: خیلی بدی
تهیونگ گفت: چرا
ا.ت گفت: خیلی درد داشت
تهیونگ گفت: من الان میرم دوش میگیرم و در
میام
ا.ت گفت: من میخواستم برم
تهیونگ گفت: مشکلی نیست میخوای میتونی باهام بیای
ا.ت گفت: تهیونگ بس کن دیگه اینو بدون خیلی اذیتم کردی
تهیونگ چیزی نگفت رفت دوش گرفت اومد بیرون بعد من رفتم
۱۶.۸k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.